گاهی امیدهایم به سرانجام می رسد...و می شوم همان آدم سابق...
گاهی انگار دیگر میدانم خبری نیس...هیچ اثری نیست اثر ها هم گویای ورود یک انسان در درونم نیست...طعنه ها و حرف های دیگران ....توصیه ها و دستور هایشان برای آوردن فرزند.....سربه زیری ها و توجیه های الکی و مسخره ی من برایشان...
ای دنیا...پس من کی در زمین تو با کودکم آهسته گام بر میدارم و تمام رویاهایم را محقق میسازم؟؟؟...
حس جدید و غریب مادرانه کجاست؟؟گریه ها و نذرها؟دلشکستگی ها و ....
چه کنم بدون فکر و خیال نمیتوانم باشم....هرماه به انتظار ... اما....