امشب خیلی خیلی گرسنه شدم ساعت 9شب بود
همه ام شام خورده بودن من همینجوری منتظرشوهرعقدیم
که بیادنیومدالان بهش زنگ زدم میگه میخوام اینجابرم حموم بعد میام تابرسه ساعت میشه 10ونیم شب
منم خودم شامم روخوردم چون خیلی حالم بدبود ضعف کردم
بابام میگه وقتی میگم مامان شمابهترین زن دنیاس شمانمیتونین مثلش باشین واسه همیناس یه بارنشد بدون من شام یاناهاربخوره همش منتظرم وامیستاد توخوردی غذا
خب باباجان ضعف میکنم تااون موقع ای بابا