الان دو روزه حرف نمیزنه باهام، میوه هم نخریده، گوجه هم نداریم این چند روز سالاد نخوردیم به روی خودش نمیاره... دلم میخواست امروز برم پیش مامانم اینا بمونم تا اخر هفته ولی خونه ترکیده بود تا الان داشتم جمع میکردم، فکر میکنم چرا ازدواج کردم ؟! بشینم خونه اینو مرتب کنم و غذا براش بپزم بعد این بره تو اتاق بیرونم نیاد
چون من حالم بد بود پریود بودم به جای این که پکیجو کم کنم تا اخر زیاد کردم گفت گفت کم کردی؟ گفتم اره یه دور اونجا توپید بهم بعدم گفت معلوم نیست دیگه چه دروغایی به من میگی! منم واقعا ناراحت شدم ولی هیچی نگفتم بعد ضعف کرده بودم داشتم شام میاوردم گفت من گشنم نیست گفتم باشه گشنت نیست نخور من میخورم، دیگه رفت تو اتاق ازونموقع با من حرف نزده