دیشب بزرگه ک دو سال و نیمشه یهو تب کرد و شروع کرد ب نق زدن ساعت 2 شب از صدای نق زدنش دختر کوچیکم ک 5 ماهشه بیدار شد
باباش بزرگه رو گرفته بود بغلش و ارومش میکرد منم کوچیکه رو شیر میدادم تموم مدت نگاهش ب بزرگه بود و شیر نمیخورد تا اینکه بزرگه اروم شد و خوابش برد
کوچیکه رو گذاشتم زمین رفتم دارو بیارم
وقتی امدم دیدم کوچیکه سرش رو گذاشته رو کمر دختر بزرگم و نگاش قشنگ جوری بود ک قشنگ میفهمیدی ناراحته و نگران
دلم ضعف رفت برا دوتاشون
این روزام سخته ولی وقتی این حرکاتو ازشون می بینم خداروشکر میکنم بابت داشتنشون