مادر شوهرم سر کوچک ترین چیزها خیلی پز میده

مثلا پسر من زود راه رفتم ، اما پسر خواهر شوهرم زود حرف زد میرفتیم خونشون تا بچه حرف میزد تا بعد این که ما میرفتیم زود بلند میشد اسفند دود میکرد . یا هزار بار از جهاز خواهر شوهرم تعریف کرده هی با من مقایسه کرده هی میگه من کل قابلمه هام چودنه خوب به من چه من چی کار کنم . خواهرم دانشجو هی میگه پسر منم یعنی برادر شوهرم لیسانس گرفته . خلاصه که همش میخواد ما رو با خودش مقایسه کنه البته خدا رو شکر شرایط مالی خانواده من خیلی بهتر از خانواده شوهرمه به تازگی بابام یه خونه خریده تو شمال یه تبریک نگفتن بهم اما من بره چرت ترین چیزها شیرینی میبرم پیام میدم تبریک میگم تا یه تیکه طلا میخرم همشون ماتم میگیرن . خیلی هم نمیرم خونشون اونم شوهرم مجبورم میکنه. میرمم از شدت اعصبانیت حالت تهوع میگیرم من نمیدونم چرا انقدر خودشونو جر میدن که ما خوبیم ما بهتریم همه ادم ها رو باید بریزن تو اب دریا هیچی ام ندارن فقط ادا دارن