چند روزه باز قهریم
کلا هفته ای چند بار با هم بحثمون میشه
خیلی اخلاقش بده
همش سر هر چیزی تهدید می کنه تیکه میندازه گیر میده
یه حرفایی به آدم میزنه دل آدم آتیش میگیره
همیشه یه جوری رفتار کرده انگار من اضافیم همیشه سعی میکنه از نقطه ضعفام و ناراحتی هام برای تهدیداش استفاده کنه :)
همیشه به فکر درست کردن ارتباطمون بودم ولی دیگه دیدم نمیشه
امروز بابام سعی کرد اشتیمون بده ولی گفتم نمیخوام دیگه کلا از مامانم خوشم نمیاد
تو این ۱۸ سال زندگیم یه کارایی باهام کرده که دیگه نمی تونم دوستش داشته باشم:)
الان میگی دو روز بعد خوب میشی
مطمن باش هیچکی هیچکی به غیر از پدر مادرت به فکرت نیست ایشالا خودت یه روز مادر میشی متوجه میشی
تهش خانواده امن ترین پناهه
وقتی زایمان کردی کی میاد بالا سرت تا یک ماه بچتو مراقبت میکنه تا خودت خوب بشی راه بیوقتی؟فک کردی مادر شوهر و خواهر شوهر و رفیق و دختر خاله؟جز مامانت هیچ کس غمخوارت نی تو دنیا مطمئن باش
میفهممت
مادر منم نه محبتی نه چیزی....هععیی
تو حداقل پدرت پادرمیونی‌میکنه،...
خانواده من کلا منو نمیبینن و نیازهامو
اگه براش مهم نبودی ولت میکرد به حال خودت هر کاری خواستی بکنی نتیجه کارها تو خودت میبینی
الهی بگردم درکت میکنم ولی بخدا همش از سر دلسوزیه بخدا جامعه خیلی بد شده حق بده بهش نگرانته پسر من تو کل فامیل زبانزد بود از بچگی هم درسی هم اخلاقی اعتماد کامل بهش داشتم پارسال یه چیزی تو گوشیش دیدم خدا خواسته نجاتش دادم با یه آدم نادرست دوست شده بود
