من دانشجوم و برای خرج دانشگام رفتم توی ی جیگرکی بزرگ کار میکنم سالندارم
امروز رفتم سفارش از منقلدار بگیرم هنوز اماده نشده بود چند ثانیه نشستم رو صندلی که اونجا بود
صاحب کارم گفت چرا نشستی بیا به سفارشا برس رفتی نشستی رو صندلی پسره منقلدار نگا کردن
کلا خشک وجدیه
انقد ناراحت شدم همونجا بغضم ترکید داداشش کنارش بود اون ازم معذرت خواهی کرد
الانم هرکاری میکنم نمیدونم چرا اشکم بند نمیاد
نگید برو سر ی کار دیگه یا چرا میری اینجا
کار دیگه نیس برام گشتم