من ۲۳ سالم بود و شوهرم ۳۱ سالش بود . ۲۰ روز بعد عروسیم که موعد پریودم بود خونه مادرشوهرم دعوت بودیم ، گفتم دل و کمرم درد میکنه گفت نکنه پریودی ، گفتم آره روز دوممه ، گفت باید حامله بشی چه خبره پسرم داره سنش میره بالا الان اگه حامله نشی کی دیگه ، حالا تو نگو من ناخواسته باردار بودم سر پسرم و ماه اول خونریزی داشتم خیلی کم ، انقد اون روز ناراحت شدم و غصه خوردم که چرا اینا ابن همه اخلاقاشون عوص شده چرا مثه دوران نامزدیم مهربون نیستن ؟
یکی از خواهر شوهرام همزمان با من عروسی کرد شوهرش بعد ۱۱ سال طلاقش داده چون بچه دار نمیشه و ناباروره ، هرچی دوا درمون کرد نتیجه نداد و مشکل از خواهر شوهرم بود ، الان مامانش یه چشمش اشک یه چشمش خون ، ومن خوشحالم که داره تقاص پس میده