2777
2789
عنوان

خاطره سم با مادر شوهر

4917 بازدید | 163 پست

مادر شوهرم یه  سال خونه و زندگی خودش را ول کرد و به بهونه دلتنگی پسرش اومد خونه ما و موندگار شد 

یهو این اتفاق یادم افتاد یه روز با پسرش رفت  امپول تقویتی بزنع دکتر ننوشته بود خودش از دارخونه خریده بود من دوره تزریقات گذروندم همسرم هر چقدر اصرار کرد که بده من براش بزنم راضی نشد و گفت باید منو ببری درمانگاه 

خلاصه شوهرمم بردش ، منم رفتم دسشویی که گیره دسشویی از پشت افتاد و من موندگار اونجا شدم ، بچمم توی گهواره خواب بود تازه خوابونده بودمش خلاصه من دو ساعت توی دسشویی بودم که شوهرم اینا اومدن و و تونستم بیام بیرون ، شوهرم گفت کاش نمیرفتیم  بازار تعجب کردم گفتم مگع نرفتین درمانگاه گفت رفتیم بعدشم مادرم گف منو ببر دور بزنم و برم بازار و اینا به خاطر همین دیر شد منم گفتم اشکال نداره حوصلش سر رفته بود خدارا شکر بچه ام بیدار نشده که و اینا را گفتم دیدم مادر شوهرم با من قهر کرد و نع حرف زد و نه جواب سلامم داد و نه اومد ناهار بخوره اخر سر شوهرم رفت نازش کشید و برای شام بردش بیرون. الان از صبح یادم افتاده میگم مگع من چه گناهی کرده بودم که باهام قهر کرده بود و اینجوری کرد  

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

کلا بعضی مادرشوهر ها نمی‌دونم چرا بی مورد و الکی از عروس بدشون میاد

آقایون درخواست دوستی ندین میترکونم کاربریتونو🍃متاهل و متعهد به همسر💍عاشق کتاب همسر زندگی و روانشناسی 🍃دانشجوی روانشناسی 🍃اطلاعات شخصی درباره زندگی شخصیم نمیدم 🍃آقایون ریپلای نکنن🍃ازسال98خواننده خاموش بودم 🍃درخواست دوستی هیچ کسی پذیرفته نمیشود لطفا به اعتماد ها خیانت نکنید💛
الان رفته خونش؟




یع دعوا وحشتناک کردم و مجبورش کردم بره چون من وقتی میرفتم خونه مامانم به شوهرم میگفت حق نداری بری بیاریش و نیارش کلا دوست داشت با شوهر من تنها زندگی کنه

یع دعوا وحشتناک کردم و مجبورش کردم بره چون من وقتی میرفتم خونه مامانم به شوهرم میگفت حق نداری بری بی ...

همشون همینن هر کاری میکنن که عروس بره از خونه زندگیش .خوبه شوهرت فهمید

چرا من خندم گرفت 😂.چه لوس بوده تو گیر کردی تو سرویس اون قهر میکنه دست پیش گرفته بوده پس نیفته



خودشو برا پسرش خیلی لوس میکرد یادمه من حامله بود شوهرمو یه هفته برد مسافرت من شبا از ترس نمیخوابیدم و همه چراغ ها روشن بودن 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز