2777
2789
عنوان

خاطره سم با مادر شوهر

| مشاهده متن کامل بحث + 5827 بازدید | 164 پست
اون ازش خواسته چیزی بخره یا بیرون ناهار بخورن شوهرت انجام نداده این ناراحت شده




نه وقتی اومد خونه خوشحال بود تا دید یه کم من مرکز توجه شوهرم شدم قهر کرد و رفت خودشو زد به مریضی و خواب 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خودشو برا پسرش خیلی لوس میکرد یادمه من حامله بود شوهرمو یه هفته برد مسافرت من شبا از ترس نمیخوابیدم ...

وای خوب شد دکش کردی رفت این عشق ابدی پسر بچه ننه هاشون خودشونو کشته بودن مامانم مامانم میکردن هرکی مامانم بگه بده میزارمش کنار زحمتمو کشیده .ولی اصل ماجرا اینه مادرشوهر همیشه عروسو رقیب و هووش میبینه هر کاری میکنه طلاق بگیره بره پسراش بشینن تنگ دلش بعد چنان عداب وجدانم به پسراشون میدن چرا به ما اینجوری حرف زدی چرا زنت حرف من مادرم شیدت دادم یعنیا یه حالی 

ما عروسیم و میدونیم بلاخره ماهم مادرشوهر میشیم مادریم بچه مون اگه فلان کارو کنه دلمون میشکنه ولی نه هر رفتاری بازندگیش بکنیم منتطر باشیم پسرمون هیچی نگه بگه مادر تو حق داری !

وای خوب شد دکش کردی رفت این عشق ابدی پسر بچه ننه هاشون خودشونو کشته بودن مامانم مامانم میکردن هرکی م ...





اما مادر شوهر من واقعا روانیه ، برای دختری که به یه مرد میلیاردر خوب شوهر کرده گریه میکنه و میگه بدبخت دخترم درحالی که توی کارت معمولی دخترش فقط برای خرج دویس سیصد میلیون پوله ، یا اگه شوهرم به من توجه میکرد قهر میکرد و خودشو میزد به مریضی ، با بچم یه جور رفتار میکرد که انگا اونا بیشتر از من دوست داره ، حامله بودم جلوم خوراکی میخورد یه بار توی به قابلمه نمیدونم چی خرد پرت کرد توی سینک منممثل کلفت داشتم ظرف میشستم رفتم قابلمه را بو کنمم ببینم چی بوده یا گردو و بادم که شوهرم خریده بود را قایم میکرد و وقتی دخترش میومد برای اون میورد فقط من حامله رنگ بادم و گردو ندیدم یه روز صب دیدم دارن گردو میخورن اینقدر دلم خواست تا رفتم صورتم بشورم و بیام گفت تموم شد نداریم دیگه ، با من اینجور رفتار میکرد 

ما عروسیم و میدونیم بلاخره ماهم مادرشوهر میشیم مادریم بچه مون اگه فلان کارو کنه دلمون میشکنه ولی نه ...



مثلا فک کن برای ختنه بچت تاریخ تعین کنه تا دخترش بیاد پیشش بعد تو مادری و نمیدونی بچت قراره فردا ختنه کنن بعد به شوهرت توی اتاق خواب بگی که چرا به مننگفتی مادر شوهرت بپره توی اتاق چون فالگوش وایساده بوده و دست بزنه به جلو و پشتش و بگع به اینجام و به اونجام این یه رفتار عادیش بود فقط 

اما مادر شوهر من واقعا روانیه ، برای دختری که به یه مرد میلیاردر خوب شوهر کرده گریه میکنه و میگه بدب ...

عزیزکم خدا کارامشو میده با زنه حامله چکار کرده .همه به یه نوعی داریم ازشون میکشیم .اعصاب خودتو خورد نکن 

مثلا فک کن برای ختنه بچت تاریخ تعین کنه تا دخترش بیاد پیشش بعد تو مادری و نمیدونی بچت قراره فردا ختن ...




عقل نداره .مادرشوهرا که میگن عروس پسرو پر میکنه چون پسرشون میبینه جواب میده میگه عروس پرش کرده خدا نگذره ازشون کاملا میفهمم چی میگی دارم مادرشوهره سم یکیشم من دارم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز