مث سگ پشیمونم ک اومدم خونه جاری

این جاری بیشعور فردا داستان درست میکرد فلانی اومد خونم من تیر غیب خورده بودم نتونستم غذا درست کنم،خودشون ساندویج گرفتن رفتن اتاق خوردن به منو شوهرم و بچه هام تعارف نزدن و نخریدن ما گشنه خوابیدم🤦

نداشته باش.زن داداش منم دقیقا همینه.ی لیوان آب هم نمیزارا جلومون.حالا ما چجوریم.من توی همین شهرم سالی یکی دوبار میرم سرمیزنم بهشون.مادرمم شهرستانِ وقتی میاد. و سه روز میمونه اونم نه فقط خونه اونا.ن غذا میپزه زن داداشم ن هیچ پذیرایی دیگه.منم کلا دیگه پا نمیزارم خونشون دیگه هم دعوتشون نمیکنم اصلا.بخوان بیانم پذیرایی در حد میوه و چای ا نم ب خاطر برادرم ولی امکان نداره پا بذارم خونشون حتی چندوقت دیگه تولد دخترشه برای تولدم نمیرم.قبل این خیلی احترام بهش گذاشتیم خیلی زیاد ولی متاسفانه...

شوهرتو بفرست بره یه چیزی بخره بخورین نون وپنیر هم باشه خوبه اخه زن حامله مگه میتونه گشنه بخوابه

آره بدم نمیگه ما خانما اینطوریم😂

بگو آخه مرد حسابی تو اگه میخواستی میتونستی جلوشونو بگیری میتونستی بشونیشون سر جاشون 

هر دو طرف و میتونستی طوری تو دستت بگیری که هیچکدوم ناراحت نشیم

خانواده شوهر بده چون شوهر اجازه بد بودنو بهشون میده اجاره دخالت کردنو میده😃

اسی خود تهران یا شهرهای اطراف تهران؟

اوه اینقدر پرروعن که نگو

ما هم واقعا نمیتونیم مثل خودشون بی چشم و رو باشیم. اصلا زشته غریبه بیاد خونت و گرسنه بمونه وای به حال اینکه کسی بیاد خونت که چند صد وعده خونش خوردی!

حالم ازش به هم میخوره! اگر الان که ازدواج کردم خونه ی من میومد میدونستم چکار کنم! 

خداروشکر الان دیگه آپدیت شده چشمش نزنم😂 اوایل متاهلی خیلی اجازه دخالت میداد بهشون 

خوشبحالت 

عزیزم چرا لغو دوستی زدی..داشتم ازت سوال میکردم

شوهرت سبزی از کجا پیدا کرد خورد؟😃 مادر من همیشه عادت داره هرجایی قرار بریم تعدادی بیکوییت و کیک داخل کیفش میزاره. فردا صبح خودت سریع حاضر شو با شوهرت حرکت کن منتظر اجازه همسرت نمون حتی شده برای حفظ احترامت دعوا را بنداز . این حرکت اگر خانواده تو بود بنظرت همسرت انقدر ریلکس بود؟ حتی اگر فردا خونه خواهرتم نبردت یا خودت ماشین بگیر برو یا بگو تا تو بیای من تهران میچرخم و غذا میخورم بهتر از اینه از گرسنگی بمیرم اینجا. حتی برادرشوهرتم دیدی خودت قیافه بگیر و اگر پرسید ماجرا رو بگو

بخدا منم تو جنگ ۲۵ نفر مهمون داشتم .خونه مادر منم جای خیلی بدی بود بغل گوششون میزدن

اومدن خونه ما بقیه مثل خواهرم خواهرشوهرام فک میکردن مهمونیه 

خواهرم هرشب به بهانه مادرم میومد با بچه هاش شام میخورد میرفت خخخ 

خانواده شوهرمم دو سه روز آخر پاشدن اومدن( هنوزم که هنوزه درکشون نکردم) با اینکه خودشون همه چی آورده بودن‌. من دیدم اینطوریه یه روز دو روز نیست دخترمم واکسن ۱۸ ماهگی زده بود. اصلا نمی‌رفتم تو آشپزخونه خودشون می‌پختن میشستن 

درصورتیکه همون آدما خودشون جنبه ندارن من اینکارو با خودشون انجام بدم

تو ۳۰هفتگی پاشدی رفتی ۱۲ مسافرت؟؟؟؟دل خوشی دارید!!!با این طرز فکر  که ای بابا حالا مگه چیه حامله ام‌دیگه باید برم و بیام خب خوبه الان هیچی نخوردی؟؟؟بچت که از خودت تغذیه میکنه ولی خودت فشارت میفته پوکی‌استخوان‌میگیری دندونات میریزه بعدش….مثل یه زن باوقار صبح پاشو لباساتو بپوش به شوهرت بگو میخوام برم خونه خواهرم یا هتل بگو بخوای دعوا راه بندازی یا نه بگی‌میذارم‌و‌میرم،یکم‌جدی باش 

شوهرت باید بفهمه این رفتارو والا 

از اونورم شاید دوماده بدتر از این باشه

بنظرم مسافرت راه دور باید حتما با زن خونه هماهنگ شد ن مرد خونه کلا مهمونی باید ب زن خونه گفت میاییم تدارک ببینه ...

صبح اولین کاری که کردی برو خونه خواهرت اگه سفرتون بیشتر از دو روز اینا طول میکشه بعدش برو هتل که یه وقت شوهر خواهرت هم سختش نباشه شما زیاد بمونی