۱ ماهه عروسی کردیم 
با مادر شوهرم زندگی میکنیم 
همیشه که از سرکار میاد میره میشینه خونه مامانش با اونا حرف میزنه ، یا سرش تو گوشیه، یا میره بیرون 
اصلا نه حالمو میپرسه نه چیزی که بخواد بگه امروزت چطور بود
همیشه ی خدا قهره 
خیلیم طرف مادرش هست 
اگه منو مامانش دعوا کنیم حتی اگه حق با من باشه طرف مامانشو میگیره 
من به شوهرم گفته بودم میرم خونه مامانم از اون ور هم شاید با مامانم برم بازار خرید 
ولی به مادر شوهرم نگفته بودم ، کلید خونمون رو هم به اون نداده بودم 
مادرشوهرم با لحن تند و عصبی بهم گفت رفته بودی بازار به من نگفته بودی حتی کلید خونتو هم به من نداده بودی 
وکلی با من بحث کرده بود 
آخرش شوهرمو پر کرده بود شوهرم بک هفته اصلا با من حرف نمیزد همش اخم میکرد
خواهر شوهرم هفته ای ۲ بار میاد خونه مادر شوهرم مادرشوهرم بهم میگه نباید بزاری اون کار کنه 
من به خواهر شوهرم گفتم من ظرف ها رو کف میزنم تو بشور 
مادر شوهرم گفته بودی چرا اینطوری گفتی 
خلاصه 
خیلی اذیت شدم دیروز اومدم خونه بابام تو اون خونه ازلحاظ روحی دارم داغون میشم
همسرم نه بهم توجه میکنه 
و فقط طرفه مادرشه 
الانم استوری گذاشته درباره مادرش