ما تازه خونمون رو عوض کردیم
داریم خورد خورد وسایلامونم عوض میکنیم
چند وقت پیش تلوزیون و مبلمون رو عوض کردیم و مادر شوهرم خبر نداشت،امروز اومد قبل از اینکه بگه مبارکه گفت منم میخام پارچه مبلا رو عوض کنم بعدش تازه یادش افتاد بگه مبارکه
تلوزیونم اول حواسش نبود بد که دید بزرگتر شده گفت منم تلوزیونم کوچیکه اتفاقا دلم میخاد بزرگ کنم.
حالا چرا من ناراحتم،خب عوض کنه.
اما دلیلش اینکه پدر شوهرم فوت کرده و همسرم ۴ تا برادر دیگم داره.
اما مادر شوهرم تا یچیز میخاد میاد به شوهر من میگه
اینم از ما میزنه و میره ب اون میخره.
خواهشا نیاید بگید مادرشه،خب منم زنشم و پسرای دیگم داره همسر منم نه پسر بزرگه ن بچه آخر اما همچی به گردنشه
از وقتی رفته همسرم تو دیوار دنبال مبل و تلوزیون
خیلی عصابم خورده