2777
2789
عنوان

جلسه خواستگاری چی بگیم (آموزش)

| مشاهده متن کامل بحث + 1118 بازدید | 202 پست

(3) انجام امور منزل

  • از من انتظار داره مثل یه مادر که برا بچه ش همه چی آماده میکنه و بعد صداش میزنه باشم. برای تو راهش لقمه میگیرم چون صبحا فرصت صبحانه نداره، اوایل چیزی نمیگف الان ایراد میگیره که آی لقمه سفت بود آی شل بود. تایمی که میتونه به من کمک کنه تا زودتر کارای خونه انجام بشه (مثلا موقع سفره انداختن و اینا)، یا دراز میکشه یا با گوشی بازی میکنه و وایمیسه من حاضر کنم و صداش بزنم.  صبحا بجای اینکه پاشه کمک کنه هرچی برای تو راه لازم داریم برداریم، دراز میکشه و صبر میکنه من همه چیو بردارم و بگم پاشو بریم لباساشو تا نمیکنه و اینقدر میمونه تا من برشون دارم و....
  • یه ساله میگم بیا فرش آشپز خونه رو بشوریم، نمیشوره. من عادت دارم آشپزخونه رو فرش میکنم. قالیشویی نمیبره فرش نیست حالت گلیم هست.گفتم خودم میشورم فقط کمک از زیر یخچال بکشم بیرون. گوش نمیده همش میگه باش ولی انجام نمیده و خیلی کارای دیگه که بابد تعمیر کنه نکرده خستم کرده بخدا
  • من شاغلم. شوهرم مردیه که تو کار خونه کمک نمیکنه و روز تعطیل لم میده. بعد هی نیش و کنایه بزنه که مگه تو خونه چیکار می کنی؟ همش میگه من آدم خوبیم. من خودم رو با تو تطبیق میدم. تو خانه داریت خوب نیست. هر وعده غذا می پزم. هر وعده می شورم و جمع می کنم. خریدا رو اکثرا من انجام میدم. خونه رو نود درصد من تمیز می کنم اما هر روز نمی رسم در حد یه آدم وسواسی همه جا رو مرتب کنم. بعد این مرد به من میگه من خانه داری بقیه رو هم دیدم پس به من نگو تو خونه کار می کنی. انقدر بحث و دعوا شده دیگه احساس می کنم زندگیمون به یه مو بنده خودم سکوت می کنم انجام میدم اما دیگه تحمل طلبکاری هاشم ندارم دوست دارم بذارم برم اما از جدا شدن می ترسم همش میگم یه عمر با این مرد زندگی کنم هم بیرون کار کنم هم تو خونه که چی بشه
  • شوهرم تو کار خونه کمک نمی کنه، تازه مدام ازم طلبکارم هست. میگه وظیفه من نیست کار خونه بکنم. تو باید چند روز تعطیل بودی همه جا رو تمیز میکردی و بقیه زنا چطور همه کارا رو می کنن تو سرکار رفتن رو بهانه می کنی. همه این حرفا رو هم چون یه ذره زیر مبلا خاک نشسته بود جارو نزده بودم بهم گفت! خودش جارو کرد و گفت از قصد انجام نمیدی که من انجام بدم از زرنگیته از خودخواهیته و ... یعنی طلبکارتر از این مرد نیست تو دنیا، هم سرکار میرم. هم خرج خودم رو میدم. هم کارای خونه و اکثر خرید خونه با منه. شوهرم فقط خرج خورد و خوراک رو میده و گاهی برا غذا میریم رستوران. اونم منت میذاره که چرا فلان وقت برا ناهار برنامه نریختی که مجبور نشیم غذا از بیرون بگیریم! راستش دلم میخواد جدا شم چون دبگه روانم داغون شده ولی واقعا نمی دونم یه حس دوگانه دارم می ترسم بعدا پشیمون بشم یا حس می کنم ضعیفم و مشکلات زندگیم در مقابل بعضی زندگیا چیزی نیست که من اینطور میخوام فرار کنم از همه چی

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

مراقبت از فرزند

  • از بچه ها دقیقه ای نگه داری نمیکنه. ميخواهيم بريم بيرون، هر چقد هم عجله داشته باشيم میشينه و منتظر ميمونه من تمام كاراي بچه ها رو انجام بدم. من بايد به هر دو بچه غذا بدم. اگه دوتا بچه باهم مريض شن كنار هر دوتا من بيدار میمونم.
  • اصلا تو بچه داری کمکم نمیکنه. ظهر که از سر کار میاد، یه نیم ساعت میگیرتش که من ظرفا رو بشورم. تو اون مدتم همش غر میزنه که زود باش خستم کرد.
  • وسط مراسم عقد برادرشوهرم، به شوهرم گفتم ده دقیقه بچه رو نگه دار، من برم یه آبی بخورم. نشستم چایی بخورم، دیدم مادرشوهرم اومده میگه شوهرت کارت داره. رفتم دیدم اونقدر بچه گریه کرده که سیاه شده. اونم جلوی خاله و مامانش و برادرش سر من داد میزنه که کجایی پس تو. منم ناراحت شدم تا اخر مجلس که یه دقیقه ننشستم. اومدیم خونه ننش میگه من سه تا بچه بزرگ کردم باباشون نفهمید بچه کی مریضه، کی حالش خوبه، کی بردم دکتر.
  • بعد یکماه همسرم از مسافرت اومده همش غر میزنه که سر و صدای بچه ها دیوونم کردن بچه ها رو ساکت کن زود بخوابن، خسته شدم دیگه واقعا امشب دلم شکست گفت یه هفته نیست که اومدم اعصابم خرابه همون مسافرت بهتره کاش دوباره برم! خب بچه ی ۵ ساله و ۴ ماهه یعنی اصلا سر و صدا نکنن؟ من که کلا با بچه هام اومدم اتاق جدا  همیشه تو زندگیم تنها بودم تنهایی مسئولیت بچه ها رو به دوش میکشم صد برابر بدتر رو بچه ها سر من در میارن
  • به غلط کردن م رنو انداخته که چرا ازدواج کردم چرا همچین عنی خوردم. دو ‌تا  بچه کوچیک، خونه های بهم ریخته، خودمم پریود. با هزار التماس ک امروز زود بیا یکم کمکم باش و حداقل بچه رو نگه دار. اقا رفت خوابید گفت برای فوتبال بیدارم کنید. گفتم بیا یه دقه بچه رو بگیر من شام بذارم. گفت خوابم میاد. نمیام  بیدارم نکن منم بچه نوزادم رو گذاشتم پیشش و در اتاقم بستم و اومدم به کارام برسم. بعد دو دقه بچه رو اورد گفت نیارش پیش من. بهش میگم نمیبنی وضع خونه رو بچه ها شام میخوان. میگه بدرک خوابم میاد
  • شوهرم با بچه هام بازی نمیکنه و میگه حوصله بازی کردن ندارم.
  • دیشب خونه عموم دعوت بودیم. یه دختر1 ساله و دختر 6 ساله دارم. دخترم 6 سالم همش بهونه میگرفت. گفتن بلند شید بچه رو سرگرم کنید. اصلا شوهرم انگار نه انگار. ‌منم گفتم بلند شو ببرش تا بیرون یا باهاش یه بازی کن. گفت حوصله ندارم. به من چه خودت ببرش. مگه من نوکر باباتم. کارد میزدی خونم درنمیومد. دختر 1 سالم رو گذاشتم جلوش. انگار نه انگار بچه جلوشه. بچه چایی ریخت روش این اصلا انگار نه انگار. دیگه داشتم میترکیدم رفتم تو اتاق گفتم حالم از ریختت بهم میخوره. اینم هرچی خواست بارم کرد.
  • امشب پسر یکسالم خیلی بی تابی میکرد. نمیدونم چه دردی داشت هر چند دقیقه بیدار میشد و گریه میکرد. اینقدری که بغلم راهش بردم تا آروم شه دیگه خودمم نا نداشتم، آخرین بار داشتم شیرش میدادم که خوابم برد. بعد چند دقیقه با جیغش بیدارشدم، دستمم خواب رفته بود. هرچقد شوهر عنم رو که کنارم بود صدا زدم که بیا بغلش کن، دستم خوابیده. اصن محل نداد هی میگفت ول کن. گفت چی میگی دیوانه، روانی، آشغال، بیشعور، احمق چی میگی این بچه رو هم تو دیوانش کردی و این حرفا. بعدم بچمو برداش بردش اونور خونه همونطوری ک اون طفل معصوم از درد جیغ میزد این احمق هم گف چته دیگ توهم هر پنح دقیقه الکی پامیشی اینکارا ازخودت در میاری
  • شوهرم از بیرون اومد با دوستاش بیرون بوده فوتبال و شام و اینا... اومد بهش گفتم بچه رو نگه دار تا یه تخم مرغ بخورم. برگشت گفت از اون موقع تو خونه کوه کندی؟؟ اینقدری که این حرفا رو شنیدم و دلم شکسته حتی اشکم درنمیاد.
  • به بچه دو ساله دارم. رفته بودیم مهمونی، متاسفانه همسرم فقط نشسته بود و مدام به من میگفت بگیرش. رفت اونحا بیارش. اومد اینجا برو داره فلان میکنه. بیا داره بهمان میکنه. من خورد و خسته بودم اونروز از سرکار اومده بودم. باشگاه هم رفته بودم. خرید بازار هفتگی هم رفته بودم و کلی کار دیگه

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

حریم داری خونه

  • هر مشکلی بینمون باشه میذاره کف دست خونوادش. به همین دلیل یه دعوایی که میشد یه روزه نهایت حل بشه، چند روز  طول می کشید چون پای خانواده هارو باز می کرد. خانوادش هم نمی گفتن اشتباهه کارش و به اونا ربط نداره حتی یه بار اومده بود بوسم کنه، گفتم برو عقب حتی اینم به مامانش گفته بود. دیشب بحثمون شد و من تو حرفام بهش گفتم لعنت بهت. رفته به مامان باباش گفته بعد میگن وقتی میگی لعنت بهت یعنی به کل خانواده ما توهین میکنی خلاصه باباش و خودش افتادن سر قهر با من
  • همیشه هر اتفاقی تو خونشون میوفته من آخرین نفری ام که خبردار میشم؛ یعنی بقیه دامادها میدونن من نمیدونم. در و همسایه همه میدونن من نمیدونم. امروزم یهو از دهنش در رفت یه چیزی رو که چند ماهه مخفی کرده بود. جالبه من آدمی نیستم که سرکوفت بزنم یا تو دعوا بهانه کنم سرش بکوبم اما همیشه همه چیز رو آخرین نفرم که میفهمم از مهمونی بگیر تا هر خبری؛ مثلا چند سال پیش بله برون خواهرش بود، من دو ساعت قبل مهمونی فهمیدم و نشد برم چون لباس نداشتم.
  • اقدام بارداریم رو گفته بود. پریود میشم میگه حتی راجب شب عروسیمم گفته بود و.... خیییییلی چیزا خبر میبره. به مامانش گفت بعد زایمانم مشکلات رحم و.... برام پیش اومد. مامانشم همه چی رو راجب همه به این میگه؛ مثلا از فامیلاشون یه نفر روش جلوگیریش قرص بود مادرش به شوهرم گفت اخه من نمیدونم چه ربطی ب شوهر من داره یا مثلا جاریام سرما بخورن یا دندون درست کنن هرکاری کنن مادرشوهرم خبرش رو به شوهرم میده حتی جاریم سقط کرده بود مادر شوهرم تمام مراحل سقطش رو به شوهرم توضیح میداد
  • بهش گفتم من برای آزمون میخونم نرو بگو. معلوم نییت قبول شم یا نه. ابجیت قبلا تیکه انداخته بهم ک چرا قبول نمیشی این همه میخونی. رفت گذاشت کف دست مامانش
  • شوهرم تو جمع خواهر شوهرم و شوهرش گفت شهریور قراره برای بچه دارشدن اقدام کنیم. از شدت عصبانی زدم یکی از لیوانا شکوندم. دستم زخم شد
  • همه چی رو به مامانش میگه رفته گفته؛ مثلا اگه من پریود بشم ۳۰ دقیقه بعدش مادر شوهرم زنگ میزنه که حالت خوب نیست بیام پیشت و ... خستم کرده هر چقدر میگم این چیزا مربوط به خودمونه گوش نمیده چیکار کنم؟
  • همچی رو به ننش میگه. چی خریدیم، کجا رفتیم، کی میخواد بیاد خونمون، امروز من دانشگاه بودم یا خونه مامانم همچییییی. همه همچی زندگی ما رو میدونن همچی رو، میخاد نمیدونم مغازه بزنه مغازه چی بزنه پولش رو از کجا اورده، کجا به مشکل خورده. نمیدونم چیزی که میخریم چیزی که داریم و نداریم همچی رو همچی
  • ایراد از شوهرمه که همش میره خونه مادر شوهرم. اونم مدام میپرسه چه خبر چه خبر. با یکی از خواهراش غیبت اون یکی رو میکنن بعد میره به اون خواهرش میگه فلانی اینجوری گفت. بعد میان از من میپرسن و روبه رو میکنن منم یا مجبورم شوهرم رو دروغگو کنم یا اون طرف رو.
  • من هر اتفاقی تو خونوادم بیفته میام میذارم کف دست شوهرم، حالا نگو ۶ ماهه برادرشوهرم با یه دختره، ارتباط دارن و خونوادگی رفت و امد دارن. الان که خواستگاری میرن من مثل غریبه ها الان میفهمم. از این میسوزم وقتی به شوهرم میگم چرا بهم نگفته بودی میگه من نمیدونستم بخدا منم الان میفهمم. تازشم دیروز پدر شوهرم شاسی بلند خریده شوهرمم دقیقا خبرداشته ولی وقتی ماشینه اومد تو خونشون مثل غریبه ها منم اونموقع فهمیدم. مادرشوهرمم بدم میاد ازش یه جوری ازم پنهون کرده انگار من میخاستم بدشون رو بگم و دختره رو منصرف کنم بخدا
  • آدم دخالت گری نیست ولی حس میکنم  هییییچ چیز مخفی ازش ندارم...بارها به همسرم گفتم خواهشا هر چی میخوای با خواهرت حرف بزن فقط خواهش میکنم از من چیزی نگو خوشم نمیاد میگه باشه ...بعد دارن حرف میزنن تو حرفاش میگه جواهر داره فلان فیلمو میبینه .جواهر داره چای میخوره یه چایی به رنگ نوشابه سیاه  ریخته....جواهر  دیشب اسهال داشت . جواهر الان از حموم اومد... جواهر دیشب خوابش نبرد... جواهر حال نداشت..جواهر پریود...جواهر گفت بریم فلان جا جواهر  امروز زیاد غدا خورد.جواهر امشب شام نخورد...هووووف بعد اونم همینه ها...ریز به ریز تمام جزئیات خونه شون میگه...بی اهمیت ترین و مسخره ترین چیزایی که فکرشو کنید....فکر کنید یه خواهر و برادر راجع به اینکه عه فلان جور شده مال اینه که یائسه شدی و فلانی که بزرگ تره هنوز پریود میشه بحث کنن یا وقتی پیش هم دیگه آن بشینن عکس دوست دختر اون یکی داداششونو موشکافی کنن که چند سیسی ژل زده و چند کیلوعه و ....

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

 (1) روحیات

  • اولا فرد باید روحیات و اخلاق هایی که داره رو توضیح بده. این روحیات چه خوب باشن، چه بد.
  • توضیح بده و تا مخاطب، او رو طبق برداشت های خودش قضاوت نکنه.

مثلا پسر میگه من فردی کم حرف هستم. اگرتوضیح نده، دختر او را قضاوت میکنه کم حرف است چون بقیه را آدم حساب نمیکند؟ ساکت است چون اعتماد به نفس ندارد؟ حرف نمیزند چون چیزی بلد نیست؟ ساکت است چون خجالتی است؟ کم حرفه چون پخته هست؟

نمونه ی درست این است که فرد بگه من در جمع زیاد صحبت نمیکنم و بیشتر شنوده هستم. مادرم میگه باید به زور از تو حرف بیرون بکشم. حتی اگر در یک موضوعی صاحب نظر باشم و نظر درست رو بدانم تا زمانی که نظرم نپرسن. نظرم رو اعلام نمیکنم مخصوصا اگر در ان جمع افردای باشند که بدانم که روی حرف خود ایستاده اند و باید بعد از مطرح شدن نظرم بحث کنم.

یا مثلا فرد میگه من آدم شادی نیستم. اگر توضیح نده، طرف مقابل قضاوت میکنه؛ افسرده است؟ آرومه؟ شخصیت سنگینی داره؟ در مجالس شادی شرکت نمیکنه؟

نمونه ی درست این است که فرد بگه من در مجالس عروسی شرکت نمیکنم و اگر شرکت کنم، نمیرقصم.

  • اگه رعایت نشن، چه واکنش هایی میده
  • مثال
  • از اینکه نامم رو بد صدا بزنن، ناراحت میشم و محیط رو ترک میکنم.
  • خونه مادرشوهرم بودیم. سر سفره بودیم. شوهرم غذاش کامل تموم شد، اومد ماست رو بخوره و من خواستم از کنار بشقابش دونه های برنج رو جمع کنم که دست مون بهم خورد و ماست ریخت تو ظرف خودش. شوهرم عصبانی شد که چیکار میکنی و سرم داد زد و قاشق چنگالش رو پرت کرد تو ظرف. و با عصبانیت گفت که تو هم مثل مامانم هنوز بلند نشده جمع می‌کنید و این حرفا
  • با شوهری ک شوخی، حرف ها و حتی جوک های زشت و جنسی داره چیکار باید کرد؟ حتی با همکارانش و بعضی داداشاش هم داره و بعضی هاش برام میگه خیلی بی حیان. خیلی عذاب اوره برام. اخه حیام خوب چیزیه. اصلا سرد شدم نسبت بهش. برادرهام جرئت ندارن از این شوخیا کنن. بدترین فحش های ما نهایتا به پدرسگ ختم میشه. که اگه اونم بگیم قیامت میشه.
  • کلا مدلش گیر دادنه، خیلی بد اخلاقه تو مخ ادم میره، سر هر وعده غذایی دعوا راه میندازه، به خونه گیر میده، به لباسم گیر میده، دوست داره غذا تزیین بشه. اخه میخواد خورده شه. منم سلیقم خوب نیست و دیونم میکنه. دیروز میخواست برا همکاراش سمبوسه ببره. هی میگفت همشون رو یه اندازه درار. میومد با قاشق بالا سرم میموند هی داد میزد میگفت نههه این جوری نه. بعد با داد و پرخاشگری هی دو ساعت صاف و صوفش میکرد و میگفت همه باید یه دست و این مدلی باشن. مگه نمیخاد خورده شه، من از بیرونم خریدم اینقدر نونش صاف نبوده. سبزیای سمبوسه رو خورد کرده بودم میگفت چرا ریز خورد کردی اخه داخل سمبوسه کی میمونه سبزیشو نگاه کنه؟ که درشت خورد شده یا ریز
  • اومدم پفیلا درست کنم، یه کم روغن زیاد ریختم تو ظرف. بچه بغلم بود به شوهرم میگم بیا یه کم بردار ازش. برگشته میگه آخه عوضی نکبت چخبره و میزنه تو صورتم.
  • از وقتی از سرکار اومده، مدام داره با تلفن حرف میزنه مادرش، خواهرش، برادرش. میخوام سرم رو بکوبم به دیوار خسته و کلافه شدم. یا چشمش به تلویزیونه یا داره با تلفن حرف میزنه. کلا انگار تنهاست تو خونه.
  • میره ظرفشویی وضو میگیره و دهنشم همونجا میشوره. خیلیییی چندشم میشه هر بار مجبورم سینک رو با وایتکس بشورم
  • رفتیم مسافرت، بخاطر اینکه جلوی بقیه گفت فلان کارو بکن و گفتم الان نمیتونم. سه روز قهر شر درست کرده و با داد و هوار بهم میگه تو سگ کی باشی که با من مخالفت میکنی.
  • برای عید رفتیم خرید. اینقدر عجول هست، فقط باید سریع بخری بیای. همونی اول پوشیدی تماااام. با اینکه سلیقه نبود ولی خریدمش اعتراضی هم نکردم گفتم ولش کن ممکنه عصبانی بشه. بعد که آمدم بپوشم برم بیرون، دیدم تنگ هست فروشنده سایز اشتباه داده بود دوتا سایز روی ویترین بود. اشتباه گذاشته بود تو نایلون. 
  • رفتیم عید دیدنی بعد شروع کرد به مسخره کردن نگاه چی انتخاب کرده اصلا سلیقه نداره. اونی من گفتم رو نخریده، اومده این اشغال رو خریده
  • همسرم خیلی حساسه که طرف غذا تمیز خورده بشه؛ یعنی یک دونه برنج و اینام تو ظرف نمونه میگه دور ریخته میشه و بی برکتی میاره
  • تازه ترین شیرین کاری خانومم هم اینِ که منو دلارام صدا کن وقتی باهمیم یا پیش دوستامم. اسم اصلیش یه اسم مذهبیه
  • مثل ریگ! بیخود و بی جهت دروغ میگه. توهرکارش که ریز میشم از توش دروغ در میاد.  بعدشم که شاکی میشم چرا دروغ گفتی؟ اگر موضوع منفی و مهم باشه میگه خواستم نگران نشی. اگر مثبت و مهم باشه، میگه خواستم بعدا که قطعی شد، سوپرایزت کنم. اگرموضوع کم اهمیتی باشه، میگه حوصله نداشتم بگم اینجورخواستم خلاصه اش کنم. واقعا حالم دیگه داره ازش به هم میخوره. الان   بگه شبه باور نمیکنم میگم حتما روزه و داره دروغ میگه بهم.
  • شوهرم همش منو با اینو اون مقایسه میکنه میگه اون تحصیلاتش زیاده این یکی پشته شوهرشه اون فلانه. تو اینی. میگم چرا منو با همه مقایسه میکنی. میگه چون تو از همه پایین تری. دارم دق میکنم.
  • خیلی پز میده. حتی اوایل میگفت یه زنی بگیرم همه فامیل چششون دراد. دیروز خونشون بودیم. میگفت ببین اینجا که خونه ما هست حیاطش از خونه های کناری بزرگتره یا مثلا بابای من دوتا ماشین داریم

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

(2) روحیات

  • رفته بودیم پارک بخاطر اینکه از پرنده ها میترسم، داد زدم. اونم جلوی بقیه من رو با کاسی ماهیگیری زد و میگه آبروم رو بردی زدمت
  • داشتم باهاش حرف میزدم و با ذوق تعریف میکردم از کارمون و برناممون و من وقتی ذوق میکنم صدام بلند تر از حالت عادی میشه و همیشه اینطوری بودم. بهم میگه زنی نیستی که برات احترام قائل باشم و همش بالا پایین میپری و صدات روی مخمه و سر درد میگیرم و نمیتونم بهت احترام بذارم در صورتیکه پیش نمیاد من اینجوری برای چیزی ذوق کنم و تعریف کنم و هر وقت میخوام براش تعریف کنم یا ذوق کنم سرم داد میزنه و ذوقم رو کور میکنه وقتی بیرون هستیم نمیذاره تعریف کنم و فقط خودش حرف میزنه و به من میگه وقتی رفتیم خونه تعریف کن و جا مکان بشناس
  • دلم نمیخواد وسط اخبار و یا فیلم دیدن کسی با من صحبت کنه. امشب داشتم فیلم نگاه میکردم. بعد باهام حرف میزد من سر سری جواب میدادم، دقتم به فیلم بود بیشتر. جای حساس فیلم رفت تو آشپزخونه چند بار پرسید قرص ژلوفن کجاست سرم درد می‌کنه. منم عصبانی شدم آخه نمیزاشت بفهمم جریان فیلم چی شده. یکم با حالت اعتراض گفتم چقدر سوال می‌پرسی خوب فلان جاست. اونم یهو عصبانی شد گفت زهر مار، صداتو برا من می‌بری بالا؟ چرا اینجوری حرف میزنی باهام؟ گفتم خوب نمیزاری فیلم ببینم. گفت بدرک می‌خوام نبینی.
  • از اینکه جایی بروم ازم به خوبی پذیرایی نکنن، ناراحت میشم.
  • شوهرم خیلی حسوده. شب و روز میشینه و مال مردم رو میسنجه که فلانی اینقدر داره، فلانی اینقدر بهش رسیده و فوشای ناجور بهشون میده و.... هرچی هم بهش میگیم توام زحمت بکش تا برسی مردم بدبخت رو ول کن. کسی بی درد و رنج به چیزی نمیرسه، بازم ول نمیکنه. اگه طوریشون بشه ذوق مرگ میشه که میخوان پول به دکتر بدن
  • از همون نامزدی می گفت تو زرنگ نیستی. معرفم از دختر فامیلیون خوشش اومد. اون دختر برعکس من زرنگ، خوش زبون و باهوشه. مامانم و خواهرم سادگی میکنن میان آمار میدن مثلا اره اون دختر رانندگی بلد و...  امروز مامانم گفت بود اره رفت بود شهرستان وام ازدواجش گرفت. در حالی که عموش پارتی شد. شوهرم جلو جمع با تمسخر سرش رو به من تکون داد و بهم با لحن بد گفت آفرین بهش. این حرکت رو بارها کرده. حالا نه تنها اون دختر، کسای دیگه.
  • شوهر من در یه خانواده بی نهایت بی نظم بزرگ شده. بی نهایت بی برنامه. حتی مسافرت راه دورشون هم یه دفعه و ناگهانی است. یکدفعه تصمیم میگیرن یه مسافرت چند صد کیلومتری برن و هیچ کس هم نباید خم به ابرو بیاره.
  • موقع رانندگی بهش گفتم احتیاط کن. گفت مث پیرزنا همیشه موقع رانندگی تذکر میدی
  • وقتی به شوهرم میگم چیزی رو چطوری انجام بده بهش برمیخوره و میگه خودم بلدم
  • شوهرم ‌حقوق بگیره الان ۱۰ روزه پولامون تموم شده. شوهرم خیلی سگ شده. بهونه میگیره
  • به شوهرم میگم تخفیف بگیر، نمیگیره. میگم از این آقا بپرس آدرس کجاست، نمیپرسه.
  • از بوی عود متنفرم ولی شوهرم خوشش میاد.
  • از لمس کردن و نوازش کردن بدم میاد
  • حس بویاییم خیلی قویه. به شوهرم میگم وقتی سوار موتور شی موهات بوی باد میگیره. لیوان شسته بوی ماهی میده. بستنی بوی فریزر میده. بچه ای که توی گرما بازی کنه بوی آهن میده.
  • عطر رو خالی میکنه رو خودش و منم سردرد میشم.
  • اونم بدقولی و بی اهمیتیه مثلا وقتی قراره ساعت ۱۰ فلان جا باشیم ۱۱ میاد از این جور آدما واقعا بدم میاد من وقتی هر ساعتی هرجا قراره باشیم یک ربع  زودتر هم می رم
  • از دست شوهرم کلافه شدم. دوست ندارم وسایلم رو باهاش تقسیم شم. موبر میخرم میزنه به صورتش. کرم میخرم میزنه صورتش. ادکلنم که میگیرم از مال من میزنه. الانم دستگاه اپلیدیم یک ساعته روشنه و داره موهای دماغ و گوشش میگیره. اعتراض هم کنم ناراحت میشه.

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

روحیات- شوخی کردن

  • هرچی دلش میخاد میگه، تهش میگه شوخی کردم و تو جنبه نداری. میدونم بی منظور حرف میزنه ولی بهم برمیخوره. چندروز پیش به یه سگ دست زد. گفتم دستات رو بشور و کثیفه به سگ دست زدی. میگه یعنی از تو کثیف تره اون سگ؟ بعد من که ناراحت میشم میگه بی جنبه ای
  • شوهرم خیلی اهل شوخی های ناراحت کنندس مثلا عکس هر حیوونی رو نشون میده میگه عههه چقد شبیه توعه. کاملا هم با شوخی میگه اما من واقعا ناراحت میشم

روحیات- کنجکاوی

  • یکی از دوستام همزمان با من بارداره. بعد شوهرم خیلی در مورد زن ها کنجکاوی میکنه تا حالا خیانت نکرده. بعد پرسید دوستت نمیخواد بچه بیارن؟ گفتم چرا اونا هم تو راه دارن. بعد شروع کرد سوالای زنونه پرسیدن تو جلوتری یا اون؟ دکترش کیه؟ زود بچه دار شدن یا مثل ما زیاد تو اقدام بودن؟ من متنفرم از این که سوالای خاله زنکی میپرسه. گفتم دیگه در مورد دوستم از این سوالا نپرس و کنجکاوی نکن میدونی که من حساسم. بچه داشتن یا نداشتن اونا به تو چه ربطی داره هی میپرسی. به جای اینکه درکم کنه عصبانی شد گفت توام دیگه حق نداری هیچی از من بپرسی
  • شوهرم بشدت تقلا میکنه که سر از همه چیم در بیاره؛ مثلا بهش گفته بودم عضو نی نی سایتم انقد فضولی کرده تا آی دیم رو پیدا کرده. حالم از کنجکاوی‌هاش بهم میخوره. اگر میتونست مغزامون رو هم به هم وصل می‌کرد تا ببینه من به چی فکر میکنم به چی فکر نمی‌کنم. نه میتونم بدونش جایی برم، نه میتونم وقتی دوستام زنگ میزنن برم جای خلوت حرف بزنم. یعنی بگم هیچی هیچی برای خودم ندارم. هیچ حریم امنی ندارم
  • تو محل که میریم بعضی خانم ها میان رد میشن میگه این زن خرابه یا مثلا زن همکارش رو دیدم گفت همه همکارام میدونن زن فلانی دوست پسر داره. کلا خیلی تیزه رو این مسئله.  اینقد رو این چیزا کنجکاوه که شورش رو درآورده
  • یکی از بدترین اخلاقاش اینه مدام در حال بررسی همه چیزه و میخواد آمار دربیاره. یکی میاد رد میشه سریع میخواد ببینه کیه. حالا من با قسمت آقایون یا اقوامم یا خودم کار ندارم اما اونجاهایی که خیره میشه به دخترا دلم میخواد خفش کنم.
  • مامانم بهم پیام داد. شوهرم هم گوشیم گرفت و پیام رو میخوند. منم حرصم دراومد آخه هر چی گفتم گوشیم رو بده نداد
  • موقعی ک با خانوادم حرف میزنم، شوهرم فالگوش وایمیسه. کل زندگیم رو میدونه. بعد خودش یه آدم مرموز و سیاستمداره. الان داداشش زنگ زد رفت اونطرف خیابون که باهاش حرف بزنه. جلو مردم با دست به من اشاره کرد یعنی برو اونور. من فضول نیستم ولی وقتی خودش اینقدر بیشعور و همش گوش میده، زورم میاد که با من اینطور رفتار میکنه

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

روحیات- خوی مقاوم

اگر مرد در برابر محرکها یا مشکلهای پیش آمده در زندگی مقاوم نباشد و فوری به هم بریزد و پریشان شده یا پرخاش نماید، امنیت را از خانه و خانواده دور می کند. اعضاء خانواده انتظار دارند در فشارها، سختی ها، بلاها، کمبودها و مشکلهای زندگی به ستون و پایگاه امن شوهر و پدر خانواده رو کنند و در سایه ی حضور مقاوم او، نگرانی ها را بشویند و دل محکم کنند. حال اگر مردی که باید در دشواری های زندگی، ستون مقاوم و امن آفرین خانه باشد خود زودتر و بیشتر از سایر اعضاء خانواده متلاطم شود و آشفته گردد، وضعیت امنیت چنین خانه ای چگونه است؟! هر قدر مرد در سختی ها و تلاطم های زندگی پایدارتر و مقاوم تر باشد خانه ی روشن تر و آبادتر و رو به رشدتری را مهیا میکند و ارزش وجودی خود را بهتر به نمایش می گذارد. (کتاب زندگی، دکتر حبشی)


مرد مقاوم، دشواریهای بزرگ زندگی را کوچک و بی اهمیت معرفی میکند و در مواقعی که عضوی از خانواده با مشکلی اساسی روبه رو میشود با عرضه ی رفتار مقاوم و بی تلاطم خود به او نیز مقاومت و عبور از مشکل ها را یاد میدهد. مردی که پای بستر بیماری حاد فرزندش، قصه میخواند و بازی میکند و با شوخیهای خویش بیماری را حقیر نشان می دهد، علاوه بر سبک کردن رنج بیماری در فرزند خویش نگرانی و ناامنی را از دل و روح همسر و سایر فرزندانش می رماند. (کتاب زندگی، دکتر حبشی)


چنین مردی یک جلوه ی بسیار متفاوت دارد با مردی که به واسطه ی سست بودن و عدم مقاومت خویش به شدت ملتهب شده و مدام از بدبختی و مصیبت حرف میزند و نشان میدهد با وجود این مشکل دیگر امیدی به بعد هم ندارد و آن قدر این آشفتگی خود را بزرگ میکند که گاهی همسر و سایر فرزندان در کنار مشکل عضوی از خانواده، مشکل بزرگترشان به هم ریختگی و ضعف مرد خانواده است و باید او را دلداری داده آرام کنند (کتاب زندگی، دکتر حبشی)


  • صبح وقتی داشت در رب رو باز میکرد، دستش رو برید. حالا انگار خنجر خورده بهش
  • خونمون با مرکز استان یک ساعت فاصله داره. بعضی وقتها شاید  دو ماهی یکبار مجبور میشیم بریم اونجا. یک بار نشده با دل خوش برگردم یا کارهام رو تموم کنم. همیشه با داد میگه زود باش. خسته شدم از بس کلاچ و ترکز گرفتم. پام شکست. کمرم شکست. این چه شوهر مزخرفیه که من دارم. تا حالا این کلمه کلاچ و ترمز رو من از هیچ مردی نشنیدم. آخه تو چطور مردی هستی که یک رانندگی دو ساعته تو رو از پا درمیاره و انقدر نق به جونم میزنی و یه خرید رو به جونم زهر میکنی.
  • در برابر سختی های زندگی فوری بهم بریزه.
  • همیشه از بدبختی و مصیبت حرف میزنه
  • پسر اولم رو سزارین شدم. دو روز بعدش مجردی بدون اینکه بهم بگه رفت شمال. تو این هفته زایمان دارم گفتم باید کنارم باشی میگه مامانت پس برای چیه؟ میاد پرستاریت رو بکنه. همینم مونده من ازت مراقبت کنم.
  • شوهرم شخصیت ضعیفی داره و شدیدا دنبال جلب توجه به همین خاطر دوماه پیش یه خودکشی ناموفق داشته
  • آزمایش خون داده بودم حال نداشتم باهاش دعوام شد میگه خون دادی جونت رو که ندادی
  • خدا نکنه مریض شه، دیگه ول کن ماجرا نیست. یه ماه پیش سرما خورد تا یک ماه میگفت من سینه ام گرفته وقتی هم باهاش صحبت میکردیم صداش رو گرفته نشون میداد. دکتر ریه بردیم گفت خوب شده ولی شوهرم ول کن ماجرا نیست.
  • من هر موقع مریض بشم حتی اگه یه آخ بگم شوهرم میگه مریضی هات رو برای من نیار
  • بعضی وقتها که حالم بده باید یک شب بخوابم تا حالم خوب بشه. یعنی صبح که از خواب بلد میشم، حالم بهتره.
  • کسی از فامیل شوهرم عیادتم نیومد یه زنگ هم بهم نزدن که بپرسن چی شدی. شوهرمم خونه بابام پیاده ام کرد و رفت. مادرش بهش گفته بود تو چرا رفتی همراهش؟ وظیفه مادرش بوده. شوهرم هنوز دو روز از عملم نگذشته بود غر میزد که برگرد خونه ولی من نیاز داشتم کسی مراقبم باشه دورم شلوغ باشه. قهر کرد دیگه خونه بابامم به زور میومد
  • وقتی کمرش درد میکنه یا سرما خورده انقدر اه و ناله میکنه و انقدر قضیه رو بزرگش میکنه که نگو. از دکتر هم میترسه، هر چقدر میگم بیا بریم دکتر میگه من دکتر نمیام.
  • توی زندگیمونم هر مشکلی پیش میاد، انگار نمیفهمه چطور باید حلش کنه و خیلی خونسرد هیچ کاری نمیکنه و هرچی باهاش صحبت میکنی فقط توی صورتت مات و مبهوت نگاه میکنه
  • بچم مریضه. یه سالشه. بینیش کیپه و گریه میکنه. چند بار شوهرم رو بیدار کردم. اخر پاشد داد و بیداد کرد. خب من واقعا نمیتونستم براش قطره بریزم. اخرشم نتونستم
  • در مقابل بیمار شدن من بی تفاوته واکنشی نشون نمیده نه احساس ناراحتی نه کمکی نه غذایی
  • شوهرم میگه اگه بچم مریض شه، من اصلا طاقت ندارم بیمارستان ها رو بگردونمش.
  • آنفولانزا شدید گرفتم. محلی که بهم نداد هیچی تازه باهام قهر هم کرده. حالم ازش بهم میخوره از خودش ازین خونه
  • وقتی سرما میخوره، هر روز میره دکتر. نمیگه باید صبر کنم تا داروها اثر کنه. هر روز میره کلی آمپول، سرم و قرص میگیره و میبینه خوب نشده باز فردا میره.
  • تو مشکلاتمون سریع بهم میریزه نمیتونه خودش رو کنترل کنه. نمیتونه از حق خودش در برار دیگران دفاع کنه. خونواده ش هم هر چی میگن بهم هیچی نمیگه میگه منظوری ندارن با کسیم بحث کنه نمیتونه از خودش دفاع کنه
  • تو شرایط سخت تنهام میزارم وقتی بچه هام مریض میشن میره می‌خوابه. وقتی واسه بابام ک فوت کرد گریه میکردم حتی نیومد دلداریم بده. وقتی هوس چیزی کردم نخرید. ‌وقتی از بلندی میخواستم بیام پایین میترسیدم سرش تو گوشی بود. وقتی شبا بچم تب میکرد دکتر نمی‌برد و گفت ساکت شو میخوام بخوابم. ‌وقتی مریض بودم حالم رو نپرسید.

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

(1) روحیات- خوی صبور

دیگر فایده ندارد، کار از کار گذشت، کارد به استخوان رسید. حالا که این طور شد همه چیز تمام شد، این زندگی دیگر فایده ندارد این رفتار تحمل کردنی نیست، دیگر دوستت ندارم طلاق تنهاترین راه است، به بن بست رسیده ایم، دیگر همه چیز تمام شد من بریده ام، اینجا آخر خط است، آن چنان نشانت دهم و .... عبارتهایی نظیر این بیانگر مردی ست که سهمی از صبوری ندارد و در اولین قدم، از آخرین اقدام حرف می زند. (کتاب زندگی، دکتر حبشی)

گاهی دیده اید مردانی را که در برابر مثلاً تأخیر چند دقیقه ای خانمش در موعد و قراری که داشته اند، از بروز یک مصیبت در زندگی حرف میزند! یا مثلا واکنشش به شکستگی یک ظرف توسط فرزند طفلش طوری است که گویا یک اتفاق به شدت ناگوار بروز کرده است! نمره ی درسی نامناسب کودکش تاب و تحملش را تمام میکند و واکنش به شدت نامناسبی را بروز میدهد! یا از یک کوتاهی و غفلت خانواده ی زن انتظار دارد که روابط قطع شوند و ارتباط با خانواده‌ی همسر را رها میکند! محیط کارش را به خاطر یک رفتار نامطلوب کارفرما ترک می کند یا با اولین مانعی که در مسیر هدفش میبیند خیال می کند همه ی راهها بسته شده اند و مصیبت به نقطه ی جوشش رسیده است. سؤال اساسی این است که آیا مردی با چنین خوی بی صبر و کم طاقت میتواند خانه و خانواده ای را مدیریت کند و کشتی خانواده را ناخدایی کند؟ رفتار او که ستون خانه و اعضاء آن است چه بر سر احساس و ادراک خانواده اش می آورد؟! (کتاب زندگی، دکتر حبشی)

مردی میتواند سایه ی امنیت را بر سر کسانش پهن کند که صبور و پرطاقت بروز کند و در تلاطم های زندگی لبخند صبوری و پرطاقتی خویش را تقدیم خانواده کند. حضرت علی (ع) که خود قله ی صبر و پایداری ست و استخوان در گلو و خار در چشم مؤمنان را راهبری می کند، در تعریف مقام صبر، آن را رأس هر خوبی معرفی میکند و می فرماید: مؤمن حقیقی کسیست که اگر قلبش مالامال از حزن و فشار و بلا باشد، صورتش غرق لبخند است. (کتاب زندگی، دکتر حبشی)

  • شوهرم خیلی بی صبر و حوصله است. اگه باهاش برم بیرون 3 تا کار داشته باشم یکی رو جرات دارم بگم، دومی رو با ترس میگم و سومی رو اصلا جرئت نمیکنم که بگم. میگه وقت من رو گرفتی، حالا واجب بود این خریدت، من رو توی گرما کاشتی، زودباش. همون یه کارم صبر نمیکنه که درست انجام بدم. رفته بودیم بانک کارم توی بانک تموم شد رفتم توی ماشین نشستم و خواستم امتحان کنم ببینم مشکلم حل شد بهش گفتم صبر کن و صبر نکرد و حرکت کرد تا من امتحان کردم، رسیده بودیم یه خیابون دیگه. هر چی بهش گفتم برگرد کارم درست نشد دیگه برنگشت.
  • آدمیه هر وقت میریم با هم خیابون سر اینکه من فرز نیستم، جلو بقیه سرم داد میزنه. خب من ذاتا اینجوریم نمیتونم مثل اون تند راه برم. یه ذره دیر از ماشین پیاده میشم بچه بغلم سرم داد میزنه. در ماشین رو حواسم نیس یکم محکم میزنم داد میزنه

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

(2) روحیات- خوی صبور

  • خونه پدر شوهرم زندگی میکنم. طبقه بالا دو واحدی و واحد کناری خواهرشوهر نشسته. دیشب خواهر شوهرم صدام کرد بهش ذغال برای قلیون بدم. شوهرم گفت بده زود برگرد. رفتم ذغال دادم خواهرشوهر دوتا سوال پرسید کلا ۳ یا ۴ دقیقا آنجا بودم. یادم رفت من ی بچه ۴ ماه دارم تا برگشتم شروع کرد داد زدن گفتم زود برگرد چرا به حرفم اهمیت نمیدی. چرا برات مهم نیست چی میگم. مگه نگفتم زود برگرد. من تا صدات میکنم باید زود جواب بدی یا زود بیای ببینی چکار دارم. خیلی حالم بد شد احساس کردم خدمتکار یا حیوان خونگیشم که صدام کرد من بدوام
  • شوهرم یه کلمه با بچم حرف نمیزنه مگه بخواد غری بهش بزنه. اینقد دخترم دورش میپلکه که عصبی میشه. میگم جوابش رو بده. یه سوال داره صد بار باباش رو صدا میکنه و تا من نگم، جوابش رو نمیده. شاید پنج دقه اونم با عقده باهاش بازی میکنه تو بازی فقط تحقیرش  میکنه
  • بچم20 ماهشه آب ریخت زمین. یه جوری زد زیرگوشه بچه و داد زد و بچه رو هول داد. الهی بمیرم بچم داشت سکته میکرد. به هق هق افتاده بود. بهش میگم این بچس متوجه نمیشه میگه به توچه. بچه خودمه دوس دارم بزنمش
  • بچم نزدیک ۳ سالشه. گریه میکرد بهونه میگرفت شوهرم اومد سمتش داد زد یه دونه محکم بچه رو زد. سریع رفتم جلوش که بچه رو نزنه. جلو همه یه دونه محکمم کوبید به کمر من جوری زد که همونجا اشک تو چشام جمع شد و برگشت گفت صد دفعه گفتم به تو ربطی نداره من میزنمش.
  • دوتا بچه دارم یه دختر ۱۰ یه پسر ۳ خیلی شیطون و جلف هستن. شوهرمم که از سرکار میاد اینا رو یا دعوا میکنه یا با مگس کش دنبالشون میکنه ولی نمیزنه فقط ‌میترسونتشون مثلا....و سروصدا میکنه. مغزم نمیکشه. میگم مرد درسته تو خسته ای ولی منم از صبح با بچه ها سرو کله میزنم حوصله سروصدای دوباره ندارم
  • نمیذاره مغازه ها رو بگردم. وقتی چیزی پسند نمیکنم، جای اینکه درک کنه پسند نکردم و مغازه ها چیزی نداشتن که بخرم، میگه تو میخوای اذیت کنی. شاید بگین خب خودت تنها برو. ما توی شهرستان زندگی میکنیم و برای خرید لباس مجبوریم بریم مرکز استان و مرکزاستان هم مغازه ها کنار هم نیستن و باید با ماشین خیابونها رو گشت.
  • شوهرم کم طاقته. برای خرید و دکتر صبور نیست. یکم دیر میکنم اعصابش خورد میشه، عجله به من میده، زود باش دیگه، بجنب دیگه، چقد طولش میدی دیگه روانم رو بهم میریزه. محیط کارش رو به خاطر رفتار بد رئیس ترک کرده.
  • شوهرم همیشه هولم میکنه، میگه وقتی گفتم آماده شو بریم بیرون باید ۱۰ دقیقه ای آماده شی، الان یکم طول کشید بیرون رفتنمون رو لغو کرد برگشت لباساش رو در اورد
  • شوهرم از بازار رفتن خوشش نمیاد و میگم پول میدم، خودت برو
  • وقتی میریم بازار شوهرم انتظار داره که مغازه اول خرید کنیم و برگردیم.
  • سوار ماشین شدیم، فراموش کردم چیزی از توی خونه بیارم بهش میگم صبر میکنی دو دقیقه برم بیارم. دعوا میکنه نه نمیخواد. حوصله ای اینکه دو دقیقه توی ماشین بشینه نداره

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

روحیات- خوی آرام و اغماض و چشم پوشی (1)

اگر مرد شتاب زده، پر برخورد و زود واکنش ده باشد و در برابر موضوع ها و مسائلی که با آن مواجه میشود، سریع و حساب نشده عکس العمل نشان بدهد، در چشم اعضاء خانواده ی خویش فاقد توانمندی لازم برای تأمین امنیت دیده میشود و همسر و فرزندان وی به جای خیال امن و مطمئن از رفتارهای مرد باید همواره در دغدغه ی مواجه شدن با شرمساری و خجلت به سر برده یا ترس و نگرانی از کارکرد مرد را در خود حس کنند. گاهی این ترس و شرمساری آن قدر زیاد میشود که زن یا فرزندان از همراهی مرد در جمع وابستگان یا دوستان پرهیز میکنند. (کتاب زندگی، دکتر حبشی)

هر قدر خوی مرد آرام تر باشد و در مواجهه با مسائل، وزین تر رفتار کند، قابلیت امنیت بخشی خود را فزونی داده است. خوی نا آرامی که شتاب زده رفتار می کند، چه بسا در لابه لای این رفتارهای خود مرتکب عبارت ها یا رفتارهای سخیف و ناگواری شود که سرافکندگی اعضاء خانواده را باعث شود. مثل مردی که در حضور خانواده اش دشنام میدهد و فریاد می کشد. (کتاب زندگی، دکتر حبشی)

مدیریت خانواده به این نیست که مرد بالای سر اعضاء آن بایستد که مبادا خطا و قصوری اتفاق بیفتد یا اقدامی مغایر با نظر و رأی مرد صورت بگیرد. طبیعی است که زن به واسطه ی نوع نگاه و مطالبه ها و گرایشهای خویش رفتارهایی را انجام دهد که عوارضی را به بار بیاورد و مشکلی را باعث شود. یا فرزندان به واسطه ی ضعف در تشخیص و اقدام خود مبتلا به اشتباه هایی حتی بزرگ و درشت بشوند. یا بستگان همسر به واسطه ی ضعفهای نگرشی یا رفتاری خود عبارتها و اقدامهای بدی را صورت دهند. (کتاب زندگی، دکتر حبشی)

مردی که از ارزش امنیت بخش اغماض و چشم پوشی برخوردار است به جای مچ گیری و توبیخ و تحقیر و اینکه دیدید گفتم فهمیدید حق با من بود، حالا به حرف من رسیدید و... واکنشهایی این چنین نشان میدهد که چه راحت عبور میکند و حتی در زمانی که اعضاء خانواده به آثار ناگوار انتخاب خود اعتراف میکنند سعی و همتش در توجیه خطای آنهاست. (کتاب زندگی، دکتر حبشی)

مثلاً اگر طفل علی رغم اینکه پدر گفته بود جنب و جوشش باعث بروز چه نتیجه ی ناگواری میشود و طفل بدون اعتنا به توضیح پدر عمل کرد و همان نتیجه ی پیش بینی شده ی پدر اتفاق افتاد ضمن توجه بخشی و پرستاری از طفل و دلداری و آرام کردن او میگوید بازی حق توست و این اتفاقها هم طبیعی است و از آن تجربه حاصل میشود و با برخورد وسیع و امنیت بخش خویش نشان میدهد که مرد وسیعی ست که چشم پوشی دارد و در بحر اغماض خویش اعضاء خانواده را شست و شو می دهد. (کتاب زندگی، دکتر حبشی)

مردی که تنبیه کردن توبیخ کردن، تذکر دادن، مؤاخذه کردن و گیردادن و گیرانداختن را در ارتباط با اعضاء خانواده زیاد به کار می برد از این قابلیت درونی محروم مانده است و نمی تواند در چشم و دل خانواده به عنوان مرد امنیت بخش جلوه نماید. (کتاب زندگی، دکتر حبشی)

  • پسرم ۱۵ سالشه و خیلی مظلومه. هنوز گاهی پدرش اونو تنبیه بدنی میکنه. امروز سر سفره ناخواسته یه آروغ زد و خودش شرمنده شد و پدرش گرفت کتکش زد و منم برای بار اول دوتا مشت زدم رو دست همسرم که بچه رو ول کنه. از ظهر دوتایی تو اتاق داریم گریه میکنیم با پسرم. خیلی دلش پره همش میگه تو نبودی خودم رو میکشتم یا فرار میکردم.
  • اگر با کسی لج بیفته خیلی اعصاب خوردکن میشه. چند روزه از خونه ی همسایه‌مون صدای اره میاد. هی میره تذکر میده درصورتی که انقدر غیرقابل تحمل هم نیست. امروز از لج همسایه در رو انچان سفت به هم کوبوند که ۴ستون خونه لرزید.
  • واکنش های شوهرم در برابر اشتباهاتم شدید و تنده. اگه یه غذایی بد بشه. غر میزنه که اینه چیه درست کردی. اینم شد غذا برو یاد بگیر. اگه غذایی بسوزه من باید مواظب باشم که مبادا بفهمه. قایمش کنم. اگه چیزی رو فراموش کنم برخورد شدید میکنه. وقتی از خونه میره من اونموقع راحت و آروم میشم و وقتی میاد یه ترسی وجود من رو میگیره.
  • یه شیر آبی باز میمونه، هیاهو میکنه. فریاد میکشه
  • خرید کرده بود. خریداش رو گرفتم و رفتم شروع کردم ظرف شستن. بعد انگاری اومده بود دم در صدا زده بود  بقیه خریدها رو ازش بگیرم. نشنیدم. اومد داخل خونه شروع کرد داد و بیداد و فحش دادن بمن. منم کلا سکوت کردم. یکم گذشت گفت پاشو بریم خونه بابام. محلش ندادم شروع کرد فحش دادن دوباره. منم گفتم نمیام خونه بابات. چرا بیام پیش کسایی که بدبختم کردن. الانم مشت مبکوبه به در دستشویی و میز عسلیا.
  • شوهرم خیلی بد پیله است، کافیه از یه حرکت من عصبی بشه. اول اینکه فورا بهش برمیخوره فکر میکنه من مخصوصا اینکارها رو کردم تا خوردش کنم. بعد هم دیگه ول نمیکنه، امروز از صبح  چند ساعت فقط داد و بیداد کرده.
  • یه خرابکاری میکنم، میگه احمق چیکار کردی، تو چقد خری یا مثلا مگه عقل نداری شعور تو سرت نیست

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

روحیات- خوی آرام و اغماض و چشم پوشی (2)

  • شوهرم کوچکترین خطایی از من می دید تا مدتها من رو بابتش مجازات میکرد، اصلا گذشت تو وجودش نبوده و نیست؛ مثلا اگ زنگ میزد دستم بند بود یا حواسم نبود گوشی رو جواب نمی دادم الم شنگه به پا میکرد. رفته رفته منم عین خودش شدم، چیزای ساده رو براحتی ازش نمیگذرم
  • من حس میکنم شوهرم باعث شده ادم حواس پرت و بنظر اون ادم احمقی بشم و اثراتش داره تو بقیه جهات زندگیم هم میاد. ایراد ریز میگیره مثلا چرا کش شلوارت کجه. چرا به این روغن زدی. چرا اینو نشستی یا هرچیز مسخره ای، منم از تلقین های اون هی سوتی تو رفتارم میدم. مدلشون کلا تو خانواده اینه و باعث شده که مدیریت من رو زندگیمون زیر سوال ببره و تو رفتاراش طرز فکرش مشخصه و مدلشون اینه مرداشون زحمات خانوماشون نمیبینن و درکی کلا نمکنن مثلا کلا میگن بچه رو تو بزرگ کن شبا تو بیدارباش بمن چه من فقط پول میارم تو خونه و جدی کمک خاصی نمکنن تو زندگی
  • شوهرم خیلی ایراد گیر و رو مخه چیکارش کنم؟؟ سه روز رفتیم مسافرت یا کلا کم حرفه زیاد حرف نمیزنه یا فقط پرخاشگری میکنه ریز بینه و منتظره ی اشتباه کوچیک از من یا از خونوادش بگیره و دادو بیداد کنه و پرخاشگری کنه. داشتیم میرفتیم سمت کوه من یه لحظه پام پیچ خورد برگشت گفت خیلی حواس پرتی اعصابم رو خورد میکنی.
  • شوهرم خیلی من رو نصیحت میکنه. من آدم انتقادپذیری نیستم. وقتی انتقاد میشنوم نمیتونم خوب عکس العمل نشون بدم امروزهمسرم نصیحت کرد و بعدش گفت هرچند بازم مثل سری های دیگه مسخرم میکنی ولی من وظیفمه بهت بگم نمیدونم چرا ایجوری شدم گفتم کی من مسخرت کردم گفت اون سری گفتی فلانی چرا اینجوریه گفتم به مردم کارنداشته باش. هروقت من رو نصیحت میکنه عکس العمل خوب نشون نمیدم هرچند سعی میکنم خودم رو کنترل کنم
  • دلم میخواست اگه تو خانواده ی همسرم کار اشتباهی بکنم، همسرم گردن بگیره؛ مثلا اگه ظرفی رو شکوندم، شوهرم بگه من شکوندم. یه بار درب  دستشویی رو محکم بستم، شیشه ی بالای در خیلی شل و ول بود و افتاد شکست. شوهرم آبروم رو برد.
  • یه هفته با من قهره که چرا شب، پنجره رو باز گذاشتم و سرما خورده. یک هفته است هر روز میگه، دارم فکر میکنم که تو چقدر بی‌فکر و بیشعوری که پنجره رو باز میگذاری.
  • بچم داشت روی مبل غذا می‌ریخت. گفت بابا مامان میاد من رو میزنه. شوهرم گفت غلط کرده جوری میزنمش که صدا سگ بده.
  • شوهرم عمل باد فتخ کرده. گفتن سه روز دیگه بیا بیمارستان من تلفنی نوبت گرفته بودم ولی ثبت نشده بود. رفتیم اونجا گفتن ثبت نشده نوبت نگرفتین. شوهرم چنان دادی اونجا جلوی همه سرم زد که عرضه نداری، بلد نیستی بدرد نخوری. همه داشتن نگاه میکردن. گفتم اروم چرا داد میزنی باز داد زد. رفتم التماس کردم شوهرم رو زود فرستادن تو. کارش سریع راه افتاد. اسنپ گرفتیم اومدیم باز تو ماشین سرم داد زد که حواسم رو پرت کردی، بی عرضه ای، بی دست پایی. بخاطر اخلاقش هیجا باهاش نمیرفتم. همیشه همه جا تنها میرم. توی محل کارم بارها شده که جلوی همکارام من رو ضایع کرده با بد دهنی و دادهاش. هر جا باهام میاد استرس دارم که آبروم رو نبره
  • یه هفته بعد عقد سر یه موضوعی بهم گفت مگه کوری. در ماشین رو محکم بستم، گفت نفهمی نمیفهمی. یه بار تشت آب رو گذاشته بود حموم آب پر شه من رفتم قبل اینکه سرازیر شه، اب رو بستم اومد کلی توهین کرد شعور نداری و...

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

روحیات- میل به بخشش و رحمت

یک نشانه ی عمده ی درونی در مردی که دارای قابلیت امنیت بخشی است، شوق و علاقه اش به رحمت ورزی و عفو و گذشت است. رحمت، عنایتِ پیش از خواستن و طلبیدن است و بخشش، رحمت بعد از مواجه شدن با خطا و بدی ست. مردی که رحیم نباشد و زود و بی منت نگذرد، از این نشانه و فضیلت دور است و نمیتواند در قامت مرد آمنی برای خانواده ظاهر شود. (کتاب زندگی، دکتر حبشی)


مرد رحیم، منتظر درخواست اعضاء خانواده نمیماند و پیش از آنکه نیازی مطرح شود و رنجی به زبان بیاید، آن را می شناسد و به موقع تأمین می کند. در کنار چنین مردیست که همسر و فرزندان با خیالی آسوده از نیازهایشان حرف میزنند و رنج هایشان را بی هیچ دغدغه و ترسی از برداشت و تحلیل مرد مطرح میکنند و مطمئن هستند بیان آن نیازها و رنج ها، هیچ وقت دستاویزی برای توبیخ و تحقیرشان نمی شود. (کتاب زندگی، دکتر حبشی)


وقتی مرد از این نشانه محروم است، حتی در شرایطی که زحمت و مزاحمتی یکی از اعضاء خانواده را گرفتار کرده باشد از انتقال آن به مرد اجتناب میشود چون میدانند با طرح مسئله به جای اینکه مدافع و مراقب و نجات دهنده ای پیدا کنند برخورد مرد رنج مضاعفی میشود بر رنجی که دارند و چه بسا رنج ناشی از واکنش مرد بزرگ تر از رنج و زحمتی باشد که درگیرشان کرده است. به عبارت دیگر احساس ناامنی میکنند از عرضه و بیان مشکل و زحمتی که رنجشان میدهد. (کتاب زندگی، دکتر حبشی)

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

 (1) روحیات- منطق و انصاف

یکی از مهمترین نشانه های درونی مردی که از ارزش عظیم امنیت بخشی برخوردار است وجود منطق و انصاف در دریافت ها و برخوردهای مرد است. مردی که از چنین اوصاف مبارکی دور افتاده است در مواجهه با موضوع ها به دریافت و تشخیص غلط خودش بدون توجه به توضیح مخاطب پا میفشارد و در هنگام برخورد نیز از دایره ی انصاف و درایت مرتبط با آن بیرون میرود. این ابهام که اگر شوهرم بفهمد یا اگر به بابا بگویم واکنشش چیست دغدغه ای اساسی در بسیاری از خانه ها و خانواده هاست و باید پرسید مگر مرد که جایگاه ستون محکم و امن خانه را دارد نباید محل انتقال مسائل اعضاء خانواده باشد پس چرا زن و فرزند از انتقال مسائل به وی احساس ترس و بیم میکنند؟! (کتاب زندگی، دکتر حبشی)


دختر جوانی که در مسیر دانشگاه پسری با ادعای دوست داشتن سراغش رفته بود و از وی خواسته بود فرصتی را برای معاشرت به منظور شناخت بیشتر از یکدیگر فراهم کند، مانده بود که نیت و قصد وی چیست؟ از یک سو دوست می داشت آن پسر را در مقام خواستگار سنجش و ارزیابی کند و از سوی دیگر ترس عمیقی از سوء استفاده و خطرهای مرتبط با آن داشت و مانده بود که این مسئله را با چه کسی مطرح کند؟ وقتی با طرح موضوعش از من در مقام مشاور مشورت خواست در پاسخ به سؤال من که آیا این درخواست را به پدرت گفته ای؟ موضعش چیست؟ با ترس و ابهام پرسید: پدرم؟! اگر او از این مسئله باخبر شود بعید نیست مرا به بدی و میل به زشتی متهم کند و اجازه ندهد دانشگاهم را ادامه دهم و با التماس خواهش میکرد که مبادا من درباره ی این مسئله با پدرش صحبت کنم (کتاب زندگی، دکتر حبشی)


به راستی این دختر برای حل مسئله ی خویش باید چه جایگاهی را به عنوان پناهگاه خود جست وجو کند؟ آیا ستون محکم و امنی جز پدرش که رسالت و مسئولیت عمده اش در خصوص مدیریت خانواده مبتنی بر همین نقش است. پس چرا دختر درمانده مانده است و نمیتواند مسئله اش را با پدرش مطرح کند؟ این پدر از چه چیزی محروم و دور است که دختر بیم بیان مسئله اش به پدرش را بر دوش می کشد؟ در کنار محرومیت از رحمت و بخشش، انصاف و منطق از چنین مردی دور مانده است. بیایید این طور نگاه کنیم که اگر دختر به پدرش به عنوان ستون محکم و امنی که سرشار منطق است و منصفانه مطالب را گوش میکند باور داشت و مطمئن بود پدر با رحمت وسیع خویش با این مسئله برخورد می کند، ترس و ابهامی برای مطرح کردن مسئله اش میدید؟ آیا به محض مواجه شدن با چنین دعوتی به سراغ پدری با این نشانه های امنیت بخش نمی رفت تا راهبردی پیدا کند و با خیال امن، تکلیف ذهنی اش را روشن کند؟ طبیعی است می توانست بدون هیچ دغدغه ای از تحلیل های ظالمانه و ناگوار یا نسبتهای نابجا، دعوت پسر را به پدرش خبر بدهد و پدر به جای گمان مسموم از نیت پسر یا توبیخ دختر و تهمت به وی میفهمید آن کسی که باید خیالش آسوده و امن بشود و به راه حلی درست و عاقلانه دست پیدا کند دختر است و مسئولیت پیشبرد این مهارت در دختر با اوست. (کتاب زندگی، دکتر حبشی)


پس هنگام اطلاع از مسئله، با رحمتی عمیق، به شکلی کاملا منطقی میگفت دخترم پسری که این دعوت را کرده است میتواند دو قصد و نیت داشته باشد: یکی اینکه تو را برای ازدواج در نظر گرفته است و تصمیم دارد با شناخت بیشتر تو اقدام به خواستگاری کند و دیگر اینکه خدای نکرده هدفش سوء استفاده است و در پوشش ادعای ازدواج، قصد آسیب زدن و تعرض به تو را در سر می پروراند من بدون هیچ پیش فرض حتمی و اولیه ای از قصد وی، راه حل را در ارزیابی نیتش می بینم همچنان که من حق ندارم نیت او را مسموم تصور کنم چنانچه تو هم نیت او را مطلقا خیر بدانی و از امکان دوم چشم بپوشی، به بیراهه رفته ای. پس می توان به راحتی هدفش را شناخت و برای این منظور کافیست شماره ی تلفن همراه مرا روی کاغذی بنویسی و به پسر در مراجعه ی بعدی اش بگویی من درخواست شما را با پدرم مطرح کرده ام و پدرم پس از عرض سلام و قدردانی از شما، شماره ی تماسشان را داده اند و خواسته اند شما در این باره با ایشان تماس بگیرید تا درباره ی مسیر و مقدمات شناخت گفت و گو شود.


در این صورت اگر پسر نیت اول را داشته باشد و تصمیمش خواستگاری از دختر باشد با منطقی و منصف و رحیم دیدن پدر دختر بیشتر مشتاق و پیگیر شده؛ مسیر تماس با پدر دختر را طی میکند و بدون هر آسیب و ارتباط و وابستگی شناخت ممکن میشود و اگر خواستگاری پوششی برای نیت شومش باشد میفهمد که در پشت این دختر پدر محکم و امنی وجود دارد که امکان نزدیک شدن و سوء استفاده از وی نیست. (کتاب زندگی، دکتر حبشی)


حرفهایی مثل اینکه می ترسم پدرم بفهمد، جرأت نمی کنم به پدرم بگویم، اگر بابا مطلع شود دیگر کارم تمام است، خدا نکند همسرم با خبر شود، اگر به گوش همسرم برسد بدبخت میشوم ..... همگی معرف مردی ست که از این نشانه ی درونی دور مانده است. (کتاب زندگی، دکتر حبشی)


مؤلف این اثر در مشاوره های خود، نوجوانان و جوانان دختری را شاهد بوده است که مورد سوء استفاده ی هوس بازان واقع گردیده اند و فرد هوس باز، بعد از ایجاد یک رابطه ی ساده با دختر با اهرم تهدید کردن وی که اگر به نیت شوم من جواب مثبت ندهی، رابطه مان را به پدرت خبر میدهم، او را ترسانده و دختر را وادار کرده است خود را تسلیم قصد شومش کند! چرا که دختر ترسیده است اگر پدرش از آن رابطه ی ساده مطلع شود، بلایی به سرش می آورد و برخورد شدیدی می کند که از آسیب سوء استفاده ی آن پسر بزرگتر است. (کتاب زندگی، دکتر حبشی)

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

(2) روحیات- منطق و انصاف

  • دخترم مشکل ریه داره انتی بیوتیک قوی میخوره، هر هفته امپولایی قوی میزنه. بخصوص تو این فصل دکتر میگه از دود، اسپند، سیگار و قلیون دور نگهش دار. مواظب باش دور و بر ادمای مریض نره. دکتر گفت مواظب نباشی، تبدیل ب آسم میشه. بچم دیگه از قرص و امپول خسته شده. بخاطرش گریه میکنم فقط4 سالشه. اخه اونوقت شوهر احمقم من که نیستم، سیگار میکشه
  • امروز دخترم رو بردیم دندون پزشکی خیلی دندون درد بود. شوهرم مرخصی ساعتی گرفت، از ساعت7  بلند شده سرو ‌صدا من مرخصی گرفتم که تو بخوابی! بلند شو بریم دیگه هر چی گفتم بابا، دکتر9 به بعد میاد کلی غر و داد زد نه تو بخاطر خوابت میگی
  • شوهرم هر کار اشتباهی میکنه میندازه گردن من؛ مثلا مهمونی عمه‌ش رو نمیره بعد هر کی ازش بپرسه چرا نیومدی میگه زنم نذاشته.
  • ماهواره‌مون چند وقتیه تند تند خراب میشه و تعمیرکار میاد. باز یه جهتش خراب شده. دخترم زنگ زد گفت بابا تلویزیون خراب شده. شوهرمم سر من دعوا و داد و هوار که چرا خرابش میکنید. چی کار میکنید مگه. اگه خونه بود حتما کتک کاری میشد. شوهر من عادتشه سر چیزای مختلف و جزئی داد و هوار کنه و کتک بزنه
  • امروز تو آسانسور بودیم، از دخترمون یه بادی در رفت، این فکر کرد منم، برای اینکه نفر بعدی که سوار آسانسور میشه، فکر نکنه کار اینه، با صدای بلند تو راهرو میگفت که زنم فلان کارو کرد! یا خطایی از من سر بزنه یا حرف اشتباهی بزنم یا حرکت اشتباهی انجام بدم، صرفا بخاطر اینکه فکر نکنن کار این بوده، میگه من کردم! جالب اینجاس من همیشه آبروشو پوشوندم، احترامش رو نگه داشتم، لو ندادمش، نگو برای حفظ شان و احترام خودش حاضره آبروی منم ببره.
  • چند ماه پیش تو محل مون یه یارویی زدن به ماشینمون. منم پلاک رو برداشتم ازشون شکایت کردم. شوهرم گفت شکایت نکن من میرم دم خونه شون حساب شون رو میرسم. شوهرمم دعواییه. بعد از یک هفته دیگه قاطی کرد. مستم بود. داد و هوار که یارو رو میکشم و زنگ زد به داداش خواهرش که سال به سال به زور همدیگه رو میبینیم که مواظب زن و بچه ی من باشید، من میرم یا یارو رو بکشم یا خودم رو. بعد زنگ زد به بابام و گفت هر چی دارم به نامت میکنم که اگه مُردم  زن و بچه من رو بچرخونی. بعد زنگ زد به داداشش همین حرف رو زد. بعد از آبروریزی شب اومد خونه و گرفت خوابید. اولین بارش هم نیست از این کارها میکنه.
  • میریم بیرون هرکسی رو ببینه که داره من رو نگاه میکنه. فورا من رو نگاه میکنه که ببینه دارم طرف رو نگاه میکنم یا نه. رفتیم رستوران از شانس خوب من یه زن و مردی نشستن میز روبروی ما. من متوجه شدم مرده داره نگاهم میکنه ولی سرم رو باگوشی گرم کردم. شوهرمم همش منو چک میگرد ببینه منم مردرو نگاه میکنم یا نه. با صدای بلند دو تا فحش به مرده داد و درگیر شدن. هردو تا رو بردن بازداشتگاه. به منم گفت حق نداری فردا بیای دادگاه
  • امروز شیر آب خراب شده به من میگه تو شکستی از بس کشیدی اینور اونور شکسته. میگم همه میکشن اینور اونور دیگه مامانتم میکشه مامانمم میکشه. میگه ریدم دهن کسی که زاییدت
  • من به خاطر کتکایی که از همسرم میخورم بارها قهر کردم ولی دوباره برگشتم. این دفعه به خاطر اینکه قالیشویی فرش هامون رو بد شسته بود و من رو مقصر میدونست که دادم به این قالیشویی. من رو انداخت زیر لگد و انقدر کتکم زد که زیر دست و پاش داشتم جون میدادم. الان اومدم خونه بابام. بچه هامم گذاشتم و اومدم. خودشم میگه حق نداری برگردی بخوای بیای اول یه کتک حسابی میخوری بعد میری توی خونه.
  • به پسر عمه‌اش تلفنی در جواب اینکه چرا به ما کمک مالی نمیکنی و نمیای گفت زنم مثل کفتار خونمو میخوره چیزی نمی مونه ازم
  • شوهرم میخواد همه جا من رو بده کنه تا بگن خودش خوبه
  • شوهرم اصلا حرف تو کلش نمیره. براش یه چیز واضح رو توضیح میدی، قبول نمیکنه. تو تمام مسائل من رو مقصر میدونه. هر چی بشه حتی یه اتفاقی تو محیط کارش بیوفته، به من ربطش میده. داشتیم میومدیم تو خونه، کلید انداختم هر کار کردم در باز نشد. گفتم نمیدونم چرا در باز نمیشه عصبانی شد و گفت مقصر تویی معلوم نیست با کلید چیکار کردی که در باز نمیشه. چقدر یه نفر باید اینقدر بیشعور باشه. بچه گریه میکنه میگه تو تربیتش نکردی. بچه مریض میشه میگه تو دستاش رو نشستی یا میگه تو کجا رفتی که بچه ویروس گرفته. یکسره تو خونه داره میره رو اعصابم غر میزنه. رفتیم بهداشت که به بچه واکسن دو ماهگی بزنیم، خانمه اول زد توی پای چپ بعد گفت ببخشید باید بزنم توی پای راست، سوزن رو کشید و زد توی پای راست، بچه بیشتر جیغ زد. من رو کشت و کلی سر من داد کشید که چرا رفتیم این مرکز بهداشت. تو گفتی بریم اینجا
  • وقتی موقع کار کردنش باهاش حرف میزنم، عصبی میشه و میگه تو دست و پامی و اگه کارش خراب بشه میگه تقصیر توعه، بس که حرف میزنی
  • شب جایی بودیم بعدش باد بود شدید که من اومدم بشینم باد زد، در یه کم به جدول کشیده شد. شوهرم بهم گفت الاغ ادم نیستی. من تا خونه باهاش حرف نزدم. بعدش گفت مامانت اینا رو فردا شب گفتی من نیستم و نمیام خونه پیششون. منم پیش خودش زنگ زدم آبجیم گفتم فردا نیاید خونه نیستیم. ازش متنفر شدم واقعا دوست ندارم ببینمش. قرار بود فردا خانواده ام برای شام بیان. خواهرم پیام داده چی شده

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

(1) روحیات- خوی متین رفتار در جمع

لذت آرام بودن، مقاوم بودن، صبور بودن و نشانه های امنیت بخش این چنینی مرد وقتی کام اعضاء خانواده را شیرین می کند که در برخوردها و واکنشها شاهد متانتی عمیق در رفتار مرد باشند. (کتاب زندگی، دکتر حبشی)


خانمی که به مؤلف این اثر مراجعه کرده بود با بغض و اشک گزارش می داد که با وجود آنکه فردی به شدت اجتماعی است و ارتباط و رفت و آمد با خویشان خود و همسرش را به شدت دوست می دارد، مدتی است از معاشرت ها پرهیز کرده از مهمانیها فراریست. او علت را در ترسی میدانست که متعاقب رفتار نامناسب همسرش در جمع ها و دور هم نشینی ها شاهد بوده است. می گفت به اندازه ی تمام عمرش در مدت کوتاه زندگی با همسرش، شرمسار گردیده است و از رفتار ناموفر و نامناسب همسرش افسرده گردیده است. می گفت نه تنها ذوق و شور و شوق خود را برای معاشرت ها از دست داده است که در رفت و آمدهای ضروری سهمش از دیدارها فقط اضطراب است. اضطرابی که از واکنش همسرش نسبت به رفتار دیگران کند همیشه میترسید که این بار در رفتار شوهرش چه زحمت و خجلتی نصیبش میشود. می گفت باید مدام به اطرافیان سفارش کند حرفی زده نشود و کاری شکل نگیرد که موجب بروز برخورد ناگوار همسرش بشود. (کتاب زندگی، دکتر حبشی)


مرد متین کم صحبت میکند صحبت هایش جمع را خشنود و مشتاق میکند عبارتها و رفتارهایش عزت و احترام را ارزانی خانواده اش میکند، خانواده به حضور و وجود و رفتارش میبالند و هر جا که او هست و عرضه ای دارد، با خیالی امن و آسوده حاضر میشوند و از هر التهابی در امان هستند و دل در گرو متانت او دارند. (کتاب زندگی، دکتر حبشی)


خوی متین حریم نگه میدارد و این حریم داری خیال اعضاء خانواده به ویژه همسرش را آسوده و امن میکند. خانواده ی مرد متین از دیگران نسبت به مرد زندگیشان تعریف و تمجید میشنوند. (کتاب زندگی، دکتر حبشی)


مردی به ارزش امنیت بخشی دست پیدا کرده است که در هنگام مواجهه و معاشرتها و نوع برخوردهای خود، همسر و فرزندانش را در نگرانی آثار نشست و برخاست هایش فرو نبرد و نحوه ی برخوردهایش اعضاء خانواده را در التهاب و تشویش قرار ندهد. (کتاب زندگی، دکتر حبشی)


یک قسمت عمده از نتایج رفتاری هر فرد در ارتباطهای تعاملی صرف می شود. ارتباط هایی که میتواند برای اعضاء خانواده، امنیت، آرامش خاطر امن، عزت و اعتبار، اعتماد و اطمینان تولید کند یا به عکس، باعث آشفتگی، نگرانی التهاب و تشویش گردیده؛ عوارضی را موجب شود. (کتاب زندگی، دکتر حبشی)


خانمی معتقد بود وقتی با همسرم در ارتباط با دیگران قرار میگیرم، مدام باید نگران باشم حرف بدی نزند، دشنام و عبارت زشت و رکیکی از او صادر نشود، به کسی توهین و جسارتی نکند، با کسی تقابل و درگیری پیدا نکند. (کتاب زندگی، دکتر حبشی)

در یکی از تاپیک هام درباره اینکه در جلسه خواستگاری چی بگیم (برگرفته از سخنان دکتر حبشی) نوشتم. مطالب دکتر حبشی، بانوآرتمیس، دختر_گرانبها و roya_am را کتاب کردم. میتونین از تاپیک‌هایم به صورت رایگان دانلود کنید. برای زندگی مشترک، کتابی بهتر از کتاب زندگی دکتر حبشی نخوندم. برای هر زن و مردی واجب است این کتاب رو بخونه. این کتاب رو میتونین از سایت مجتمع فرهنگی شاهدان (سایت دکتر حبشی) تهیه کنید. 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز