مریض شد
انقدر دکتر خوب نبردیمش نفهمیدیم سرطان داره
بعد از ۷ ماه متوجه شدیم
دیگه عود کرده بود
می بردیمش تامین اجتماعی شیمی درمانی میکردن
پرتو درمانی ...
هر روز حالش بدتر میشد
توی بیمارستان جلوی چشمای من جون داد
بعد از فوت مامان دیگه زندگی نکردم
همش عذاب وجدان
همه چی برام خاکستریه
وقتی یادم میاد مامانم چطوری درد و عذاب میکشید
به خدا فحش میدم
به همه نذرایی که ادا کردیم و مامانم خوب نشد
مامانم با ایمان ترین زنی بود که دیدم
ولی خیلی توی زندگیش عذاب کشید
تف به این دنیا
خدایا بخاطر دردهایی که به مامانم دادی ازت متنفرم
کاش تو هم درد بکشی خدا تا بفهمی مامان بی گناهم چی کشید