سلام بچه ها کیا مثل من همچین وسواس عجیب و سختی دارن ؟ 🙏 لطفا وسواسی ها و خانومان مذهبی وارد تاپیکم شوند .
❌ اگر یه وسواسی هستی و فکر می کنی با خوندن این تاپیک وسواست بیشتر میشه نخون تاپیکو برای خودت میگم ❌
خب میخوام درمورد وسواسم باهاتون درد دل کنم وسواس من از وقتی که هشت سالم بود شروع شد اون موقع خیلی اذیتم میکرد و حالا که فکر می کنم خیلی شدید بوده به عنوان مثال ( اسم یه مرده رو که کسی صدا می زد من میترسیدم و اسم یا چهره اون فرد رو اگر روی یه نون یا هر غذای دیگه ای تصور می کردم نمیخوردم مثلا باید وقتی میخوردم که اون غذا رو بدون اسم یا چهره اون مرده تصور می کردم ) بعد تو فکر کن که همیشه تو کار هات این چیزا تو ذهنت مرور بشه ، نوشتن لباس پوشیدن ، نماز خوندن ، و ....) 😭😭😭
یا مثلا اسم یه مریضی اونم به همین شکل و باید کارهام رو هی تکرار میکردم . و خیلی وسواس های مختلف😭😭😭 همینجوری داشتم . که الان نمیتونم بگم از دستم خارجه . ( اینا هنوز کمش بود ) تا این که یه روز من از خواب بیدار شدم دیدم وای فکرام دارن بیشتر و بیشتر اذیتم می کنن یسری فکر های جدید و عجیب غریب این دفعه تبدیل شد به مذهبی چیزهایی که به خدا به ائمه و دین اینا مربوط میشد مثلا تو ذهنم هی قسم میخوردم در حالیکه دست خودم نبود یا مثلا روز بعدی باز جدید تر شد هی به ائمه تو ذهنم نعذوبلاه توهین می کردم یا مثلا تو دستشویی نعوذبلاه اسم خدا اسم ائمه تو ذهنم وارد میشد مثلا اسمشون رو رو توالت تصور می کردم این موضوع هنوز هم هست . یا موقع نماز خوندن کلی وسواس داشتم . خلاصه از اون موقع تا حالا هنوزم هست و نزدیک شانزده ساله که خوب نشدم خلاصه سرتون رو درد نیارم انقدر جزئیات ریز و درشتی داره که دیگه از گفتنش عاجزم وگرنه هنوز خیلی بیشتر از اینا هست . اینم بگم دیگه نمیگم (. یه روز همین روزا یه لباس خریدم دست خودم نبود گفتم به نام شمر بعد رفتم خونه و با خودم گفتم حالا چ کار کنم اینجوری گفتم رفتم دم مغازه و به مغازه دار گفتم میشه من اینو عوض کنم بهم گفت تعویض نداریم و من برای اینکه باز عذاب وجدان از این موضوع نگیرم لباسا رو برداشتم و گفتم به نام خدا به زور تو ذهنم به نام خدا رو تصور کردم و لی هنوز هم وجدانم اروم نمیگره و بهم میگه تو باید همون اول میگفتی به نام خدا و دیگه اون لباس رو نمیتونم بپوشم . ) تمام .
خدایاااا اخه چرا
بچه ها ی چیز دیگه من تازگیا از خدا خیلی دلگیرم و محبت ائمه رو به خاطر همین موضوع ها و مشکلات وسواسم ومریضی هایی که کشیدم از دست دادم . دلم نمیخواد اینجوری باشم انگار میگی دارم منافق میشم . 😭
خلاصه بعضی وقتا از افکارم خیلی خیلی میترسم . همچنین از اخرتم . 😭
ی چیز دیگم بگم من فکر می کنم همش قاتل امام زمانم به خاطر این وسواسم . دلم نمیخواد قاتل امام زمان باشم ولی یه بار همینو گفتم خواهرم عطسه کرد یعنی واقعیت داره ؟
خدایاااا اخه چرا من باید قاتل بشم ؟ زیر گردنممم ریش دارد . 😭😭😭😭
حالا شما در مورد من بحث کنید که چرا من اینجوری شدم .
از وسواس های خودتونم تعریف کنید ایا مثل من هستید .؟ خواهشا بگید .! 🥲