یه دوره پر از خشم بودم
عصبانی میشدم
خودم رو میزدم
یه دوره سکوت کردم ، گفتم بزار هر کی هرچی میخواد بگه
و الان چند وقتی میشه تصمیم گرفتم با هرکی مثل خودش باشم
و عکسالعمل هاشون خیلی جالبه
توقع ندارن
بعضی هاشون مثل اسپند رو آتیش بالا پایین میپرن از اینکه مثل خودشون باهاشون رفتار میشه
نمونش بابام
این همه سال خون من رو با سرکوفت و مقایسه خورد
سیاستش این بود که حرصم بده داغونم کنه گریه هام رو تماشا کنه ، چاییش رو بخوره و چرت بزنه و خودش رو بزنه به مظلومیت
انگار که هیچی نشده
حالا دقیقاً دارم در برابر رفتار هاش مثل خودش جوابش رو میدم و از عکسالعمل هاش لذت میبرم
دیگه خسته شدم از بس بهم فشار آوردن و من صد برابر اون ها به خودم فشار آوردم
دیگه بسه واقعاً