ولی توی داستانش من همیشه فکر میکردم محبوبه بدبخت شد که خیای اتفاقی، خواهر کوچیکترش خوشبخت بشه.....
چون پسرخاله شون برقرار بود با خجسته ازدواج کنه
ولی بعد از ازدواج محبوبه زد زیرش و گفت کسر شانم هست باجناقم نجار باشه....
بعدا خجسته یه ازدواج عالی با یه آقای دکتر کرد و خیلی خوشبخت شد اما پسرخاله شون با اونهمه ثروت معتاد شده بود و ....
اگر محبوبه با منصور ازدواج میکرد از اول، خجسته مجبور بود زن پسرخاله شون بشه و اون خوشبختی رو دیگه نمی چشید
جالب بود از این زاویه