اقواممون سقط کردن... دور از جون بچه های شما دیگه دوتا بچه هاش افتادن به مریضی بااارها خودش به زبان آورد اشتباه کردم تاوان سقطم بود داغون شد تا بچه هاش بزرگ شدن.. سختیش افتاد رو بچه های دیگش
به خدا میدونم سخته نفسمم از جای گرم در نمیاد
ولی ان شاءالله خدا کمکت میکنه یکم صبوری کن
اگر قبول کنی که قراره یک مقدار مشخص سختی بکشی چه با دوتا بچه چه با سه تا قانع میشی که دیگه سقط نکنی
یک بنده خدا میشناسم بچه زیاد داشت دوتای آخری رو میخواست سقط کنه به خاطر خدا و ترس از خدا انجام نداد خدا شاهده میگه اصلا نفهمیدم چطوری بزرگ شدن برعکس قبلیا که شیطون بودن این دوتا انقدر آروم بودن
الان همه سرگرم زندگیشونن فقط اون دوتا هواشو دارن حسسسابی هم هواشو دارن💜