ببینید نمیخوام بگم صد در صد جواب میده،
امروز داشتم آلبوم عکسامو نگاه میکردم که یه عکس مربوط به عروسی یکی از اقوام دیدم(فرضا دختر عموم).
من از اول دختر تیز هوشی بودم، نمیگم سلامت روان کامل یا برتری خاصی، ولی در کل خیلی عمیق بود فکرم. یه دوستی داشتم که دو سال ازم کوچیکتر بود. اون مشخص بود که فکر و ذکرش با من فرق داره.
هر چی بزرگتر شدیم تفاوتامون بیشتر نمایان شد. من همش سرم تو درس بود ولی اون همش دنبال ازدواج. سنمون کم بود من ۱۹ اون ۱۷. ولی تو همون ۱۷ سالگی کلا فکرش این بود که شوهر کنم. شیک میگشت به امید شوهر، با مامانش میرفت خونه پسرایی که پسر داشتن(مثلا خونه ما فقط وقتی میومد که داداشم وسط ترم تعطیلات میومد خونه)
میدیدم تو گوشی با کلی پسر حرف میزنه(حتی با پسری که عقد بود و زن داشت) به هیچکس نه نمیگفت و کلا با پسرا خوشرو بود. خدایی قیافه بدی هم نداشت(من اگه ۶ باشم اون ۷)
بعدا به یه دلایلی راهمون از هم جدا شد و همچنان دورادور آمار دوست پسراشو داشتم.
آخرم تو سن ۲۲ ازدواج کرد. اونم با پسری که عاشقشه و میپرستتش. الان ۲۵ سالشه. زندگی خوبی داره چون شوهرش عاشقشه.
میدونید منم خواستگار داشتم(نه اندازه اون) ولی هم خودم هم پدر و مادرم خیلی سخت پسند بودیم. همش میگفتیم نه فلانی اینجوریه اونیکی سطحش پایینه. ولی دوستم اهمیت نمیداد کی سطحش چجوریه. درسته دنبال پولدار بود ولی به فقیر هم نه نمیگفت و اون اخریا قبل از ازدواج با شوهر الانش قرار بود با یه پسر خیلی فقیر تر ازدواج کنه.
میخوام بگم داشتن انتخاب های زیاااااد باعث میشه یکی بالاخره به دلت بشینه و اینکه مردم نمیترسن بخاطر سختگیری بیان خونتون خواستگاری، ولی اینکه هی بخوای الکی همرو رد کنی و با پسرا بد اخلاقی کنی باعث میشه آخرم مثل من سرت بی کلاه بمونه
و نکته دیگه اینکه همش سرتون تو درس و کتاب نباشه. به خودتون برسین برین بیرون شیک بپوشین و ریلکس باشین.
حتی پسر خنگ تر از خودتون گیرتون اومد الکی عیب روش نزارین شاید مورد از اون بهتر گیرتون نیومد.