از محل کارم داشتم برمیگشتم
تو راه که داشتم میومدم برسم به ایستگاه اتوبوس
تو اون کوچه لعنتی هیچکس نبود خیلی واسم عجیب حتی یه ماشین هم رد نمیشد سر کوچه یه نمایشگاه ماشین بود لامصب اونم از دور هیچ روشنایی نداشت
خدا خدا میکردم زود برسم
چشمتون روز بد نبینه یه پیرزن دیدم خیلی ترسناااک بود😭😭یعنی تو عمرم همچین بشری من ندیده بودم
آقا اصن یه شکلی بود که توصیفش سخته شاید الان خیلیا بگن چهره کسی رو مسخره نکن اما من نمیگم اون آدم بدقیافه بود میگم ترسناک و کریه بود
اومدم از کنارم رد شد ولی هی برمیگشت نگاهم میکرد رفتاراشم عجیب بود
هرچی زنگ میزدم به شوهرم جواب نمیداد
حالاتشو الان میگم