من از فامیل زده شدم
و به خداوند واگذار کرده ام.
و کامل بی ارتباطم.
و جلوم میان مثل مگس رفتار میکنم.
حالا یه دختر دایی ۶ ساله دارم. که تنفرم از فامیل باعث شده اون عشق سابق بهش نداشته باشم.
و زیاد خونشون نرم و اینها.
حالا از این ناراحتم من چرا انقد این بچه رو دوست دارم.
و اینکه صرفا دیدن هام کمتر شده.
خدایی یبار نارحت شدم از این بچه.
کاش تو وجود نداشتی
من تو رم کنار میزاشتم.
و باعث شدم دوبار توسط من پرت بشه و دستش مویه کنه.