از اول میگم بهتون داستان چیه
من دانشجوام و این اقا ترم پیش توی یکی از کلاسای من بود
درسخون ،مودب و خجالتی
من خودمم خیلی درسم خوبه ، مودب ،خیلی آدم بجوشی نیستم بیشتر سرم تو کار خودمه اما اگه کسی سوالی بپرسه یا هرچی آدم خوش رویی ام
این پسره توجه منو جلب کرده بود اما از اونجایی که اصلا دوست نداشتم طرف متوجه بشه همه کلاسا یه نقطه دور از این میشستم .
خب
این ترمم توی یکی از کلاسامون بود که عملی بود
من ۲ جلسه رفتم این کلاسو و این آدم کلا سرش تو کار خودش به هیچ دختری هم نگاه نمیکرد
منم گفتم خب اوکی لابد یارو کلا خجالتیه
تا این که هفته پیش توی حیاط دانشگاه دیدمش با ۲ تا دختر
خب تا اینجا اوکیه و هیچ مشکلی نداره بلاخره همه مثل هم نیستن ارتباط اجتماعیه
اما تو چرا باید بچسبی تو شکم اونا بشینی هیییچ فاصله ای بینشون نبود
پسر خوب یکم دور تر بشین
بازم به خودش مربوطه من قضاوتش نمیکنم اما از من یه برگه میخواستی بگیری ۱۰۰ بار دست و پات به هم میپیچید اما الان تو شکم بچه مردم نشستی
خلاصه رفتم با استاد خرف زدم کلاسمم تایمشو عوض کردم چون هم اینو میدیدم ناراحت میشدم هم یه پسره اونجا همش دوست داره با من ارتباط بگیره ،وقتی این بچه خجالتی اینجوریه وای به اون .
اصلا از این حرفا خوشم نمیاد اما من از اون دختره ظاهری و استایلی بهترم
اما خب اون دختره رو میشناسم خیلی آدم خوش انرژیه و بجوشه
من که نمیدونم نسبتشون چیه اما هر هست ایشالا هر روز بهتر بشه
خب
خب ادامه اش
آدم خاصی از آب در نیومده شاید یارو دوست دخترش توم که نسبتی نداری باهاش که انتظاری داشته باشی
پسر خوب وجود نداره، تو شرایط خاص همشون بد میشن
😀 خوب از اون خوشش اومده قرار نبوده حتما با تو ارتباط بگیره
عزیزمم ببخشیدا ولی قشنگ معلومه حسادت کردی😂
بابا بیخیال چیز که زیاده پسر دنبال یه چیز خوبش باش
