سلام دوستان میشه از خاطرات اولین بار که خونه پدرشوهر رفتین بگین ،استرس داشتین؟اگه خونه شون شهر غریب بود چطور کسی بوده اینجوری. من استرس دارن برای اونروز
چشمام که باز میشن میبینم یه فرشته سمت راستمه, یکی سمت چپم, یکی تو بطن وجودم و ...یکی دیگه هم اون بالا بالاها تو آسمون لابه لای ابرا که با چشمای قشنگش داره به من نگاه میکنه. خدایا من درست وسط بهشتتم... شکر
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
من اولین بار بعد محضر که عقد کردیم خانوادگی رفتیم افطار و شام دعوت بودیم حس خوبی بود خونه جدید خانواده جدید فقط میترسیدم دست به چیزی بزنم خرابکاری کنم😅
فکر نکن همیشه عقلت حرف اولو میزنه گاهی باید به صدای دل گوش کرد 😍
پدر شوهرم اینا یه شهر دیگه هستن بار اول خانوادم رفتم اون 1شبی که خانوادم بودن خوب وقتی رفتن خیلی احساس بدی داشتم ولی خواهر شوهرام اومدن گفتن ماهم مثله خواهرات غریبی نکن دیگه حال منم بهتر شد و باهم جور شدیم
اولین باری که رفتم خونشون قبلش صبح زود با مادرهمسرم رفته بودیم کوهنوردی بعدش ظهر رفتیم خونشون نهار بخوریم پدر همسرم رفت برامون غذا سفارش داد و خوردیم خیلی هم خوش گذشت و عصر هم رفتم خونه خودمون استرس هم نداشتم
من خونه پدر شوهرم روستاست اولین بار که با شوهرم رفتم بعد سلام علیک مادر شوهرم کلی سبزی از حیات آورد گفت پاک کنیم منم که مات 😐 همشو با شوهرم پاک کردیم بعد دیگه دوتایی نهارم نخوردیم فرار کردیم اصلا مادرشوهرم نذاشت استرس داشته باشم 🤣