2777
2789
عنوان

کسی بچتونو دعواکنه واکنشتون چیه

| مشاهده متن کامل بحث + 19935 بازدید | 366 پست

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

اسی عزیز خدا اجرت بده به حرف بچه مدرسه ای ها گوش ندی یوقت اینا جوونن درک کمی از بعضی مسائل دارن

الان  موقعیت دعوا و گلگی و تیکه انداختن نیست اصلا

چه عیبی داره پدرشوهرتون مریضن مهمون یکی دوروزه هستن با اینکه خیلی سخته ولی چند مدت هم دندون رو جیگر بذار زودتر از اون چه فکر کنی این روزهام میگذره ولی به عمه بسپرین که بچم میترسه از تنهایی و تاریکی چیزی نگو بهش

شرایط اونام سخته شرایط تو هم سخته

اگرم امروز میرن شیراز شاید آخرین روزایی باشه که پدرشوهرتون خونه شما هستن


حتی اگه اینطوری همش بریزن سرت یه هفته درمیون بیان مهمونی؟

منم خانواده همسرم شهرستانن و ما تهران.جدیدا یاد گرفتن تابستون با بچه هاشون میان بیست روز یکماه میمونن.منم شاغلم.علاوه بر خرج و مخارجشون واقعا آرامش از آدم گرفته میشه.حالا پدر و مادرش رو میشه تحمل کرد اما بچه های جاری و خواهر شوهر...یا وقتی برادرش میاد همش لباس آستین بلند و روسری تو خونه و کلافه میشم....

چجوری رو نمیدی مثلا چی میگی ؟ یا چطور رفتار میکنی ؟ تو خالت جهرت نشون میدی ؟از اول چطور برخورد کردی ...

اوایل تو چهره نشون میدادم ولی براشون مهم نبود و میگفتن خونه پسرمونه و همسرم بهشون وابسته بود 

کم کم اینقدر با همسرم صمیمی شدم و اونا هم از شانس مثل همسر استارتر که دل برای برادر شوهر میسوزونن به برادر شوهرم اهمیت بیشتری میدادن و با همین چیزا از چشم همسرم انداختمشون 

مثلا جلو همسرم براشون دل میسوزوندم و اونا بدگویی منو میکردن و همسرم کم کم حس کرد من چقدر مهربونم ولی اونا قدر نمی‌دونن و اذیت میکنن و ...

گاها مستقیم برخورد کردم مثلا اونا فکر میکردن وقت و بی وقت میتونن بیان خونم و خب من چون خانواده خودم تهران هستند خیلی وقتها با دوستان و ... برنامه داشتیم دورهمی و سفر و ... و یه بار گیر داده بودن کلید بزار خونه همسایه ما میایم میگیریم ازش و میایم خونتون و تهران کار داریم و من مستقیم گفتم نه من همچین کاری نمیکنم اصلا 

خلاصه همین شد که دیدن من میگم نه و همسرمم پشت منه و دیگه نمیتونن خودشونو وقت و بی وقت تحمیل کنن بهمون و پاشون بریده شد کم کم 

ولی خب چند سالی زمان برد این پروژه😅

صدسال عمر کرده بسشه مگه چقد میخاد بسشه دیگه

کسی که پسر مجرد داره صدسالش نیستا. قطعا سنش هیلی کمتر از این حرفاست. مادر پدرشوهرش هنوز زندست.احتمالا شصت سالش ایناست. معلومه بچه‌هاش برای نگه داشتنش به هر چیزی چنگ میزنن

نگا کن عزیزم تو که پدرشوهرت رفتنیه چهار ماه تحمل کردی یه چند وقت دیگه هم تحمل کن خلق شوهرت تنگ نکن 

بنظر من یه مدت دیگه هم تحمل کن سکوت کن 

بعد اینکه پدر شوهرت به رحمت خدا رفت همه این حرفا رو به شوهرت بزن و بگو بخاطر تو تحمل کردم ولی خدایی نکرده دفعه دیگه پیش بیاد از این چیزا من دیگه تحملشو ندارم حقیقتا 

ای بابا چهارماهه وضعم همینه دوماهشو خونه مامانم بودم دیگه دیدم اینا رفتنی نیستن پاشدم اومدم

بهش بگو....به جای دعوا کردن بچه را سرگرم کن تا صدا نکنند..............دلسوزی اینه نه اینکه دعوا کنه و بچه بیشتر لج کنه

مامان ترنم سابق......عضویت 1387
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز