4سال
2سال اره خوبن باهم بازی میکنن
از اول دلم باهاش نبود
بعدم عاشقش شدم بعدم بهم خیانت کرد یعنی در حد پیام
کمی دلسرد شدم گفت دیگه تکرار نمیکنم و ببخشید و از این حرفا اوایل خیلی برام مهم بود بعد دیدم خودم اذیتم بخاطر دل خودم بخشیدم، ما مشکل باروری داشتیم یهو باردار شدم،بعدم خوب بود تا بارداری دومم ناخواسته شد دوباره با دوستش چت کرده بود اره فلانی خوبه باید بریم سروقتش خلاصه حرفایی زده بودن که نمی‌تونستم باور کنم اینجا هم قابل گفتن نیست عین ابر گریه میکردم اون شب آرزو کردم خودم بچم که تو شکممه بمیریم بحدی ناراحت بودم. الان که فک میکنم چجوری دووم آوردم و اون شب چیزیم نشد فقط بچم خودشو بشدت تو دلم سفت کرده بود
با شوهرم حرف زدم اول نمی‌دانست چرا ناراحتم و گریه کردم بعدم که فهمید نشست گریه کرد قسم خورد بخدا فقط حرفه من تورا بدنیا عوض نمیکنم وووووو الانم دوباره بعد دوسال مجدد با یک شماره مجازی داره چت میکنه معلوم نیست طرف چیه کیه چکاره هست عکس دختر نتی براش می‌فرسته و اینا باز بهش گفتم چرا بلاکش نمیکنی اول گفت بلاک نمیشه بهش گفتم دروغ نگو ،خودم براش بلاکش کردم بعد دیشب دیدم از بلاک درش اوردهدیگه بروش نیاوردم خیلی خستم بحدی که حوصله بحث کردن و اینا رو هم ندارم قبلش بازم نشست باور کن من دوست دارم اینا برام مهم نیست منم حاضر نیستم تو دخترام رو با کسی که نمی‌شناسم عوض کنم ولی خوب دله این حرفا که حالیش نیست چجوری باور کنم چیزی بینشون رخ نده چجوری باور کنم بازم دوستم داره دنبال امنیتم،ارامش ذهنی ،روحی،جسمی همه چی با کسی هم نمیتونم صحبت کنم تا حالا به خانوادم هم از مشکلاتم نگفتم نمیدونم پشتیبانم میشن یا روبه روم میاستن از این که پشتم نباشن میترسم واسه همین نگفتم که لااقل بیشتر از این نشکنم
کلا تو خوشی زده زیر دلت
تو باید یه شوهر دست بزن خیانتکار فحش خودت خانواده ت بده خسیس پنهان کار بیکار داشتی بعد قربون صدقه این میرفتی
ازدواج اول من دقیقا اینطور بود
از اول اجبار پدرم ، ینی با گریه بله دادم
بعد از ۵ سال زندگی مزخرف ، منم مثل شما براش دنبال دوست دختر میگشتم ، توی تمام رابطه هامون گریه میکردم
بعد از ۵ سال با کلک منو باردار کرد
ولی من سریع سقطش کردم و بعد از اون سقط دیگه زیر بار زندگی باهاش نرفتم تا طلاقم رو گرفتم
من میفهممت
