شوهر منم یسری هی مامانش و داداش کوچیکش حرفای ناجور میزدن پیشش و انگار نه انگار باید بین پسر ومادر حریمی باشه
اعصابم خورد شد امدیم خونه گفتم چطوریه که راحت تو خونتون مسائل زناشویی رو کامل توضیح میده تو گوشی و خجالت و حیا ندارید نکنه با مامانت خیلییی صمیمی ای و... یجوری از گردنم گرفت به سرم ضربه زد افتادم زمین و بعد اون عین مرده ها بودم تا چند ساعت ترسیده بود میخواست خودشو بکشه جوری شد میخواست به خانواده ام زنگ بزنه بیان قبل مردنم
بعد به زور سرپا شدم و ۶ ۷ ماه شدید پنیک میشدم تا الان که بهتر شدم اما قدرمو نمیدونه