2777
2789
عنوان

خیلی دردو دل لازمم یه ادم متاهل پخته

| مشاهده متن کامل بحث + 1572 بازدید | 103 پست

هرکاری کردم دلگرم بشه عاشقم باشه نشد خسته ام همش این روزا بغضی ام نمیدونم موندم باهاش تااخر عمر چطوریه حس میکنم اینجوری یا میمیرم یا از درون میپاچم

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر...یادگاری که در این گنبد دوار بماند❤👌🏻

دوستم دانشگاه که میرفت،هم کلاسیش ازش خوشش اومد و خواهرش رو فرستاد تا با دوستم صحبت بکنه برای ازدواج.

حالا پسره خوش قیافه،خوش تیپ،نخبه،ورزشکار،تک پسر

دوستم از همه لحاظ ازش پایین تر بود


خلاصه اوکی شد


توی عقد یه بار دست بلند کرد روی دوستم،دوستم گفته بود خب حتما عادیه درست میشه

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بابام با کلی سختی جهازمو هزینه عروسیمو جور کرد دلم کباب میشه براش بخوام برگردم اصلا نمیزارن که برگردم فکر میکنن من بچه بازی در میارم اما نمیدونن روانیم کرده چون نمیگم بهشون بخدا گاهی میگم عیبی نداره نهایت سکته میکنم میمیرم یه بار میشه اما جدا بشم هرروزش غصه میخورن 

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر...یادگاری که در این گنبد دوار بماند❤👌🏻
بابام با کلی سختی جهازمو هزینه عروسیمو جور کرد دلم کباب میشه براش بخوام برگردم اصلا نمیزارن که برگرد ...


در جریانشون بذار

ریز به ریز رو بهشون بگو

بگو روم دست بلند میکنه(طبق تاپیکای قبلت)

بگو بهم گیر میده

تحقیرم میکنه

بددله

هیزه

بابام با کلی سختی جهازمو هزینه عروسیمو جور کرد دلم کباب میشه براش بخوام برگردم اصلا نمیزارن که برگرد ...

واااا این چه حرفیه 

بهشون وضعیت رو بگو 

قطعا پدر و مادر آدم پشت آدم هستند و دوست ندارن بچشون تو همچین زندگی بمونه

یه برادر کوچیک داره ابتدایی از تربیت اون فهمیدم اینم تربیت نشده اون حریم نزاشته واسه اینا تو خونه ابجیشو ک.ص صدا میزنه مامانش یه چی میگه میگه کی.ر.م تو چی ننت 

منم اعصابم خورد بود گفتم از تربیت اون میدونم توام تربیت نشدی فقط غذادادن رشد کردی 

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر...یادگاری که در این گنبد دوار بماند❤👌🏻

خلاصه با هم ازدواج کردن و طبقه بالای مادرشوهرش زندگی میکردن

تا اینکه گیر دادنای پسره شروع شد

گفت باید چادر بپوشی،پوشید.

گفت زیر چادر مانتوت بلند باشه،گفت چشم

گفت هرچی خواستی به پدرمادرم بگو برات بخرن خودت بیرون نرو گفت باشه(میگفت خودشم پول نمیداد من نوار بهداشتیمم باید از پدرشوهرم میخواستم)

گفت خونه مادرت هفته ای یه بار برو گفت باشه

گفت میری خونه مادرت خواهرمم باهات باید بیاد گفت باشه

میگم اگه قراره تموم بشه بگم جوری نشه بگم و مجبور به برگشتن بشم اونوقت خیلی بدتر میشه اوضاع زندگیم اینم دیگه از چشم پدرم میوفته زندگی و رابطه امون نابود میشه

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر...یادگاری که در این گنبد دوار بماند❤👌🏻

هر چی گفته گفت چشم

تا اینکه گیر داد به هیکلش

گفت چاق شدی لاغر کن گفت باشه میرم باشگاه

گفت نه توی خونه لاغر کن خیلی چاق شدی اه اه شکمشو ببین

(حالا دوستم هم خوشگله هم خوش هیکل)

توی خونه لاغر کرد

از ۶۸ خودشو رسوند به ۵۲

شده بود پوست استخون


بعد که لاغر کرد گفته بود چقدر زشت شدی پوستت شل شده عین فلانی باش عین بهمانی باش

گفت یه شب سر سفره بودیم دوتایی

یهو به لباسم گیر داد که این چیه پوشیدی؟

اینو که ی خریدی؟

پاشو عوضش کن

یهو دوستم گفته تازه دیدی اینو و جوابش رو داده

میگه بلند شد موهامو گرفت تو دستاش

بلندم کرد انقدر صورتمو فشار داد روی مبل که جای ارایشم روی مبل موند

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792