والله خودم بعنوان تک دختر خانواده از سن 13-14 سالگی تو آشپزخونه بودم. چون سه برادرون می ترسیدند مبادا لوس و کارنابلد بار بیام. آشپزی به کنار، کلی از کارهای خونه را هم انجام می دادم!
دستپختمم از بچگیم زیر سایه ی شاغل بودن مامانم عالیه😊
البته تعریف از خود نباشه😬😬😬
دوستای عزیزم ممنون ک واس بچه دار شدنم دعا کردین. عاشقتونم. اللهم صلی علی محمد و آل محمد. این صلوات برا همه ی منتظرا و حاجتمندا. منو نی نیم رو هم به یه صلوات مهمون کنین😇
سر آشپزای عزیز یه نگا به امضام بندازید 😂😂😂😘😘😍❤❤❤❤❤
خدا مارو برای هم نمیخواست ؛ فقط میخواست همو فهمیده باشیم !!! بدونیم نیمه ی ما مال ما نیست ؛ فقط خواست نیمه مون رو دیده باشیم !!!! تموم لحظه های این تب تلخ ؛ خدا از حسرت ما با خبر بود !!! خودش مارو برای هم نمیخواست ؛ خودت دیدی دعامون بی اثر بود
برادرم یک بار آش خونش آمده بود پایین: خورشت لوبیا سبز را با برنج قاطی کرده بود، آب هم بسته بود توش. و به اون یکی برادرم که اتفاقا در غیاب مامانم اون غذا را پخته بود، دستور داده بود که وایسه بالاسرش و هر 15 دقیقه یک بار هم بزنه
ماکارانی پختم،تو خوابگاه،کلی ام تعریف شنیدم از دخیا😄😄😄😄
هم اتاقی خوابگاهم یک بار برنجش شفته شده بود اینقدر خندیدیم سرش. بهش گفتم مریم، از من که گذش ولی خداییش روت میشه بعدها این غذا را بذاری جلوی شوهرت؟ کفت مگه چیه؟ اول می ذارم بخوره، بعد ازش دلجویی می کنم یادش به خیر.
خود نرگس رو ریپلای کن من حالم بده 😂😂😂😂😂😂😂😷😷😷😷😷😷😷😷😷
خدا مارو برای هم نمیخواست ؛ فقط میخواست همو فهمیده باشیم !!! بدونیم نیمه ی ما مال ما نیست ؛ فقط خواست نیمه مون رو دیده باشیم !!!! تموم لحظه های این تب تلخ ؛ خدا از حسرت ما با خبر بود !!! خودش مارو برای هم نمیخواست ؛ خودت دیدی دعامون بی اثر بود