سلام شبای جمعه ما خواهرا دور هم خونه مامانم جمع میشیم یه چای میخوریم و میریم دیشب من و خواهرم قرار گزاشتیم رفتیم خونه مامانم یه،خواهر مجرد داریم بعداز مدتی،که نشستیم مامانم گفت به خواهرمجردم پاشو شام درست کنیم خواهرم با عصبانیت به من گفت پاشو کمک مامان چرا من همش باید جلوتون چیز بزارم بردارم کمم که نیستین چه خبرتونه هی میاین اینجا و ارامش برام نمیزارین من گفتم من شام بچه هام همراهمه خودمم شبا شام نمیخورم بعد پاشدم،براشون کمک کردم ولی خواهرم همچنان عصبانی بود میگفت چه خبرتونه هی میاین اینجا کمکم نمیکنین اصلا منم پاشدم گفتم باشه دیگه ما نمیایم اینجا ناراحت شدم که برم مامانم اصرار،کرد بمونیم و ما به خاطر مامانم موندیم و شامم خودمون پختیم و کاراشو کردیم خواهرم هی غر غر میکرد که کم بیاین کمک مامان بکنین و واینا منم دیگه تصمیم گرفتم نرم خونشون خیلی بهم برخورد چرا خواهرم اینجوری رفتار میکنه هفته ای یک بار زیاده مامیریم خونشون به نظرتون چرا خواهرم اینجوری میگه،شماهم خواهرای متاهلتون میان اذیت میشین
اگه نیان ناراحت میشم چون وظیفشونه به پدر و مادرشون سر بزنن، پای درد و دل پدر و مادر بشینن
هفته ای یه بار که خوبه
برو ولی تو کارت کمک کن خواهران حق داره جمعه ها استراحت کنه
رفتین خودتون از خودتون پزیرایی کنین که اونم اذیت نشه
من متاهلم وقتی میرم خونه مامانم خواهرم عین سگ میپره بهم خاک توسرش
همه خواهرا باهم کمک کنید غذا درست کنید یا نوبتی هفته ای یکبار یکی زودتر بیاد غذا درست کنه
حق داره فقط غذا درست کردن که نیست بعدش باید خونه تمییز کنه جارو بکشه
دوتاتون حق دارید
به نظرم وقتی میرین خونه پدر مادرتون کمک کنین
هرجا کمک میخوان میان به مجردا میگن خب
تو جمعای خانوادگی، همیشه مجردا ظرف میشورن و جمع می‌کنن
مخاطبم شما نیستیا، ولی تو فامیل ما متاهلا یه بچه میگیرن دستشون و می‌شینن گوشه به مجردا دستور میدن
عزیزم من مجردم ولی آبجی ندارم که بیاد خونمون، اما یه برادر دارم که هفته ای یکی دوبار دوستش میاد خونمون واقعا پذیرایی ازش یکم خسته کننده شده، چون داداشم هیچ وقت خونه اون نمیره فقط اون میاد ، من میگم شما خواهرا جداگانه چندوقت یه بار به ابجیتون زنگ بزنید دعوتش کنید اینجوری کمتر از اومدن شما ناراحت میشه، دوباره تاکید میکنم مشکل من با اومدن دوست داداشم اینه که داداش من اصلا اصلا خونه اون نمیره دیگه اعصابم خورد شده
