عصر مریض بودم اومد ی ابمیوه گرفته بود دخترش گریه چرا طمعی ک من میخام نیی پدرشم منو فوش کوفت بخوری درد بخوری  بمیر دیگ منم گریه زار زد گوشم زر نزن  صدات بره واحد بغلی بعد گف من بیشرفم زن نگیرم روت میارم جلو چشمات بعد من عصبی شدم گفم میرم  زنگید پدرم فوش بد این چ تربیته بچه اس