اول تو یه پارک خلوت قرار گذاشتیم بعدش من کلاس داشتم دیر تموم شد گفتم جای قرار رو عوض کنیم پارک دیگه رو گفتم
اومد
قدش که خیلی کوتاه بود
ازم خودشم انگار من دخترش بودم
داشت بلند بلند از شغلش حرف میزد اونایی که اونجا بودن میشنیدن با تعجب نگاه میکردن
تو نی نی سایت نظرات قبلی رو دیدم یکی همینسوال و کرده بود گفته بودن باز ببین شاید به دلت نشست من تا قیام قیامت به ادمی که کوتاهتر از خودم باشه حس پیدا نمیکنم حس مادرانه بیشتر دارم تا شوهر و تکیه گاه
اصلا مناسب هم نبودیم
با زنداداشش اومده بود خیلی جالبه که زنداداششه پیام داده ایشاا... اوکیه دیگه ! من نمیفهمم با چه عقلی میگه ایشالله اوکیه اصلا ازدواج من با ایشون خیلی خنده داره اصلا اصلا اصلا هیچ جوره مناسب نبودیم هیچ جوره تازه پسر همون اول بحث عروسی رو انداخت که بعضیا نمیگیرن پولشو میدن ماشین یا خونه من گفتم من ترجیح میدم عروسی معمولی بگیرم اما بعدا پشیمون نشم چون اون یه شب دیگه هیچ وقت بر نمیگرده
خلاصه اونم بنده خداس دلمنمیاد راستشو بگم چیکار کنم؟
یه خواستگارم قبلا داشتم اونم به دلم نشست اونم قدش کوتاه بود گفتم یه کم حرف بزنیم بعد بگماخلاقمون نخورد یا هرچی یه هفته کش دادمواقعا عذاب کشیدم الان دوست ندارم کش بدم
هم به خاطر خودشون همخودم
چی بگم محترمانه ردشون کنم؟