و حالا که خودم دارم مادر میشم یه حس و حال عجیبی دارم من واقعا مادر شدنو قبلا تجربه کردم شبایی که تا صبح برادرزادمو تو گهواره تکون میدادم و نمیخوابیدم همه واکسناشو خودم میبردم میزدم خودم بهش غذای کمکی میدادم همه کاراش صفر تا صد با من بود و زنداداش طفل معصومم تو بستر بیماری بود،الانکه خودم دارم مادر میشم یکی از دغدغه هام اینه فرشته زندگیم حسادت نکنه با اینکه خیلی خوشحاله از اومدن نی نی باهم رفتیم واسش سیسمونی خریدیم حتی رفته مدرسه به دوستاش هم گفته اما من بازم نگرانم وقتی یه شب پیشم بود و گفت عمه کاش منم دختر واقعی تو و عمو فرزاد بودم قلبم هزار تیکه شد ازتون میخوام واسه خوشبختی و آرامش و عاقبت بخیری بچم دعا کنید من تا لحظه ای که جون داشته باشم مراقبشم
ان شاالله عزیزم
سعی کن ی تایم هایی که بچه خوابه حتما باهاش وقت بگذرونی
خدا خیرت بده
ای جان چه کار بزرگی🥺💖
پدر خودش کجاست
عزیزممم خدا تورو خیر بده الهییی
پس برادرت کجاست؟ازدواج نکرده؟
ای جونم چه عمه مهربون و خوبی
خدا حفطتون کنه و چه همسرخوبی دارین که باابن موصوع مخالفت نکردن. خدا ایشون رو هم حفط کنه.
ان شالله هم برادرت هم بچه خودت سلامت و علاقت بخیربشن
😭الهی
امیدوارم از خدا هرچی میخوایین برسین
اون بچه ام شاد و خوشبخت باشه😭
خدا خیرت بده واقعا
چه عمه مهربونییی🤩
اسی پروف خودتی
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
