شوهرم استانی دیگه هست که قراره من اونجا دانشجو بشم عقدیم دوست بودیم قبلش رابطمون لانگ بود
حالا همسرم میخاد خونه بخره تو همون شهر خانواده همسرم روستا هستند و اونقد سنتی آن که میگن دختر و پسر حتا عقد باشن تا قبل از عروسی نباید تنها پیش هم باشند و همسرم اولین کسی بود تو طایفشون که غیر سنتی زن گرفت
حالا من همسرم گفت خوابگاه نگیر میخام خونه بخرم به هیچ کسی نمیگم خریدم آذرس هم نمیدم چون ایشون هم دانشجو هستن گفت میگم که منم خوابگاه هم
میخایم بریم خونمون زندگی کنیم تا دوسال دیگه عروسی بگیریم چون واقن شرایطش رو نداریم من که از عروسی گرفتن خوشم نمیاد اصلننن چون دوست ندارم حتا یکی از فامیلامون و ببینم بنظرتون بمونیم تا دوسال دیگه جشن عروسی بگیریم یا بریم سر خونه زندگیمون واقن موندم سر دوراهی باهم زندگی کنیم تا دوسال دیگه بالاخره متوجه میشن اصن دوس ندارم بدونن