2777
2789
عنوان

یاده ی خاطره افتادم بیایین بگی کی مقصره

| مشاهده متن کامل بحث + 440 بازدید | 45 پست

باید تاریخ می‌دونستی لوازم تو کیفت بود یا می خریدی من خیلی خداترسم ولی مهمون بیاد خونم مریض باشه کثیف کنه عصبانی میشم باید بره مسافرخونه مهمونی که مریضه با شوهرش دعوا داره

آبروی آدما مثل خانه کعبه پیش خدا حرمت داره یعنی تقاص آبرو بردن سریعه تو این دنیا دیدم ک میگم

🥲🥲🥲🥲🥲

شاید خیلی بدتر از اینا پیش اومده باشه ها آدمم فراموش کنه اصن 


ولی اون شب و اون روز صبح بدجور دلم برای خودم سوخت

خیلی فشارم پایین بود مریض بودم شوهرم درک نمیکرد بداخلاقی میکرد 

سره گیج بازیش کلیدو جا گزاشت 

به جای این ک برم خونه خودم ارامش داشته باشم 

منو برد مهمون خونه تازه عروسی ک مادرشوهرشم راه نمیداد چ برسه دایی و زندایی شوهرشو

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

باید تاریخ می‌دونستی لوازم تو کیفت بود یا می خریدی من خیلی خداترسم ولی مهمون بیاد خونم مریض باشه کثی ...

عزیزم من پریودم تاریخ نداشت انقد مریض بودم .

به گردن اونا هم خیلی حق داشتیم ۴۰ میلیون پرده خونه ش کادو ما بود 


خودمم راضی نبودم ۲ شب مهمون برم خونه اونا .

همسر سابقم منو برد

باید تاریخ می‌دونستی لوازم تو کیفت بود یا می خریدی من خیلی خداترسم ولی مهمون بیاد خونم مریض باشه کثی ...

هیچ مکقه تا اون سن من جاییو کثیف نکردم انقد حساسم 


ولی تو اون حال بد شایددددد شاییید ی درصد چیزی ک اون زن گف درست بود 


کاش ب خودم میگف کل خونه زندگیشو نظافت میکردم

نه این که به خودم هیچی نگه همه جا جاررررر بزنه

همون موقه ب شوهرم گفتم این همه سال تو دیدی من حواسم نباشه جاییو کثیف کنم؟ گف ن والاانگار ناراحت بود ...

اقااااااا ما یه دوست داشتیم شهرستان دوررررر...وقتی میومدن لااقل ۲هفته وامیستادن...آبشار ب آبشار میبردیمشون...چشمه ب چشمه...هرشب شام توی طبیعت اطراف شهر ...حدود۱۰سال اینا تابستون یا بهار مهمون ما بودن..برحسب اتفاق ما رفتیم شهرشون...قبلش زنگ زدیم ک ما داریم میائیم..گفت دروغ نگووووووووووو...رسیدیم سرکوچشون زنگ زدیم بیاا دم در...گفت انگار جدی اومدین؟... براشام رسیدیم مثن..خانمه گفت ببخشین من میگرن دارم و باید استراحت کنم..رفت تو اتاق و خابید..شوهرشم رفت چای آورد و اصن تعارف شام نکردن..شوهرم سرش تو گوشی بود...بعد ۱۰دقیقه گفت فلانی فقط اومدیم احوالی بپرسیم و نمیدونستم خانمت مریضه کمپوت بگیرم سر راه...بعدش گفت ما میخا بریم و یکی از دوستان منتظرمونه...پاشدیم رفتیم...شوهرم اتاق گرفته بود تو برنامه..الان چنساله رابطه ندارن..یعنی دیگه نمیان  

دیگه من نظر شخصیم گفتم شاید از دید بقیه حق باهاتون باشه من حساسم رو خونم

منم رو خونه م خیلی حساسم عزیزم

شوهر سابق بیشعورم منو برد اونجا.....


ولی تو خونه ی شما این اتفاق بیفته به خوده طرف میگی یا به بقیه آدما?

بخدا اصن زبونم قفل شد چیزی بهش بگم ولی پیش خودم فکر میکردم منم مث این زنم شاید این اتفاق برای هر کسی ...




نه باید به خودش میگفتی با مهربونی که خودش خجالت میکشید حالا گذشته از این به بعد هر کی در موردت حرف میزنه مستقیم بخودش بگو درست بود که عذر میخواد دیگه غیبتم نمیکنه اگه الکی گفت من نگفتن باز میفهمه به گوشت میرسه پس دیگه پشت حرف زدن وتموم میکنه

نه باید به خودش میگفتی با مهربونی که خودش خجالت میکشید حالا گذشته از این به بعد هر کی در موردت حرف م ...

مرسی بابت نظرت دوست گلم....


خداروشکر الان دیگه هیچ نسبتی باهاشون ندارم ولی کلن حرف شما درسته باید چیزی،بهش میگفتم نه بریزم تو خودم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792