باهمسر سابقم که زندگی میکردم یه شب با هم سرکارش بودیم پرده فروشی داشت چون نصابش مسافرت بود خودش رف برا نصب منم با خودش برد خونه مشتری
خلاصه آخر شب کلید خونه رو خونه مشتری جاگزاشتیم
اینو وسط راه تو مسیر خونه متوجه شدیم شرایط جوری بود که نمیشد برگشت کلیدو گرف
همسر سابق زنگ زد ب خاهرزادش ک اگه بیدارن بریم خونه اونا بخابیم
همسر خواهرزادشم همسن من بود ولی اونا تازه ازدواج کرده بودن