خدایا نمیتونم حتی ب زبون بیارمش
فقط ب مامانم گفتم
چند شب پیش مهمونی داشتیم شوهرم اومد تو اشپزخونه دیدم بازوهای جاریمو گرفت
جاریم زیر چشی منو نگاه کرد خودشو کشید عقب
از اول ازدواجمون مدام بابت هر کاری میگه به فلانی بگو باهات بیاد ( جاریم)
امشبم بیرون بودیم شوخی میکرد باهاش
جاریم برعکس من زبون بازه خیلی ارتباط داره با همه
مدام در حال اینور اونور رفتنه
من شخصیت ارومی دارم بیشتر خونم