سلام مادرشوهرم امشب خونمون بود همش گیر داده بود از فلانی براتون کره حیوانی بگیرم کیلو 700 منم گفتم مامان خیلی گرونه بهت خبر میدیم بعد انگار لج میکرد دوباره تکرار میکرد بعد خواهر شوهرم زنگ زده بود به شوهرم گفته بود میخواید از همسایمون براتون شیره انگور بگیرم منم گفتم بگه نه خودمون میخوایم بپزیم بعد همسرم برگشته بهم میگه تو از سر یه سری سیاستا قبول نمیکنی میخوای که خانوادم کاری برامون نکنن
اونا میخوان یه کاری برا ما انجام بدن که بعدا منت بزارن شوهرمم بگه خانواده فلان خوبی رو کردن
والا زن خونه میدونه چی احتیاج بگیره یا ن به شوهرت بگو اون روغن بگیر بکن هرجایی که میخوای حرصم دراومد بگو مادرت سیاستش از من بیشتر والا تو همه چی دخالت میکنه