۴ جاری هستیم.یک خواهر شوهر.پدرشوهرم شون باغ دارن موقع کار که میشه ب شوهرم زنگ میزنن که زنت بگو اماده شه بیایم دنبالش بریم سر باغ.شوهرمم بچه ننه هس.فقط من و جاری بزرگتر از خودم رو میبرن.یکی دیگ از جاری هام بچه کوچیک داره اما وقتی ک بچه نداشت ندیده بودم ازش کار بخوان .جاری بزرگترم هم ندیدم کار بکشن.هر وقت میریم برای کار تو باغ من و جاری دیگه ام.دخترشون هم شهر دیگه ان اما معمولا هر هفته میان در حد یک یا دو روز می مونه اما تا حالا ندیدم بره سر باغ.زورم میاد ک چرا وقتی میرم بقیع نیستن.اگ پدرشوهرم بهم گف باید بیای کمک کنی و اینا چی بگم ک شاید خجالت بکشه؟
من باغ پدر خودمم نمیرم چون توان ندارم تا حالا هم که رفتم تونستم از حالا به بعد نمیتونم
از خانه قدم به دنیای بیرون بگذارید در حالی که زنانگی تان پشت در جامانده است، تا انسانی در جمع حضور یافته باشد و اندیشه و گفتار و رفتار او مورد توجه و احترام قرار بگیرد نه جلوههای زیبای جسم و زنانگیاش.(امام موسی صدر)