2777
2789
عنوان

بنظرتون به پارتنرم پیشنهاد بدم بدون اجازه خانواده ام عقد کنیم زشته

| مشاهده متن کامل بحث + 1289 بازدید | 102 پست

چرا قبول نمیکنن ازدواج کنی؟

عزیزم میدونم استرس داری ولی هرگز این اشتباهو نکن اجازه بده اونا بیان جلو برات تلاش بکنن حتی اگه مطمئنی نتیجه نمیده.چون باید برات تلاش بشه اگه همون اول باهم فرار کنین خیلی تو چشم خانواده پارتنرت میای پایین میشه مث کاراییکه نوجوونایی ک کلشون باد داره انجام میدن

بعدازینکه اومدن و برای راضی کردن خانوادت هممممه راههارو رفتین اگررر نشد این شکایت کردنو بذار به عنوان راه حل اخرت

چگونه حمل کند این قاصدک جنون را..؟

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

بخدا راضی نمیشن گفتم میگن یا کسی ک ما میگیم یا جمع کن از خونه برو

بگو‌جمع میکنم میرم 

 جدی  باش 

 ی جوری رفتار کن واقعا فکر کنن داری میری 

یکی از مهمترین ویژگی های آدمای   (*  امن *) اینه که دیگران نسبت به کلام و عمل   او  ((* نگران * )) نیستند 

تصمیم حساس و تا حدی خطرناکیه، با مشاور مشورت کن، حمایت خانواده ت رو جلب کن، ممکنه باعث سوءبرداشت و سوء استفاده بعدا همسرت بشه! زندگی بالا پایین زیاد داره بعدا گیر نکنی

دادگاه درخواست بده که بهت مجوز عقد بدن 

سنت کم نیست آخه 

دیگه باید فقط خودت تصمیم بگیری چه کاری میخوای بکنی 

دختری هستم از جنس آرامش و به دنبال لحظه های کمی شاد♡عاشق خانواده و همسرم هستم ....لایک نکنید لطفا!!!محترمانه با شخصیت و با مهربونی جواب همو بدیم با قضاوت های ندونسته دل کسیو نشکنیم !خدا در قلب من است و از رگ گردن نزدیک تره بهم ... روانشاسی خوندم  وکالت خوشحال میشم اگه سوالی داشتید کمک تون کنم 
عزیزم کار اونا زشتهچرا یه انسان رو از حق طبیعی خودش محروم می کننبگو میرید جهنم

همه چی گفتم بخدا هرروز گریه می‌کنم برای سرنوشتم حقم این نبود دختری بودم تو فامیل به زیبایی خوش هیکلی و خانومی معروف بودم همه میگفتن تو به ۱۸ نرسیده رو هوا بردنت ولی نزاشتن کلی موقعیت داشتم نزاشتن که بشه 

هیچ پسری ارزش نداره بدون زضایت خانواده باش عفد کنی بگو بیاد خواستگاری خانوادتو راضی کن از طریق دایی ...

واقعا فکر میکنین به این چیزا فکر نکردم هیچی فایده ای نداره 

منم پدر داداشم مخالف شدید بودن یه حرکت های میکردن که نگو یکبار اومد تنها با بابام صحبت کنه داداشم خونه نبود یهو کلید انداخت اومد بدون هیچ سلامی رفت اتاقش یهو لخت شد با لباس زیر از جلوش رد شد رفت حموم بار اول اومدن خواستگاری داداشم با لگد رفت تو در  و....بابام هی حرف خودش میزد تکیه انداختن بهش بی منطق بازی مخالف مثلا خواستگاری 4 تیر بود یهو بد دو ساعت مونده می‌گفت نه زنگ بزن بگو فعلا نیان هفته دیگه بیان یا مثلا ساعت 8 بود ساعت غروب خودش میزد به خواب که ای مریضم کنسل کنین و....خلاصه خیلی کارها کردن بعد که از همسرم شناخت پیدا کردن همون پدر و داداشم الان میگن که بهترین انتخاب کردی 

که گرچه رنج به جان می‌رسد،امید دواست☀️

همه چی گفتم بخدا هرروز گریه می‌کنم برای سرنوشتم حقم این نبود دختری بودم تو فامیل به زیبایی خوش هیکلی ...

با پدر و مادرت حرف بزن

بگو من قصد ازدواج دارم با کسی که مطلوب خودمه

قراره بیاد خواستگاری و این حرفا

وگرنه میرم دادگاه نامه میگیرم با اجازه ی دادگاه ازدواج می کنم

راضی شون کن


چرا قبول نمیکنن ازدواج کنی؟عزیزم میدونم استرس داری ولی هرگز این اشتباهو نکن اجازه بده اونا بیان جلو ...

تا اونوقت پروندنش با یکی دیگه ک قبلا تو زندگیم بود همینکارو کردن من میشناسمشون بخدا 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792