پسرم یک سال و دوماهشه
تاذالان شوهرم یبار نشد درست حسابی کمک کنه
شبا نگهش نمیداره
روزا نه نگه میداره من بخوابم نه ب کارای خونه برسم
ارایشگاع و حموم بزور میرم
پسرمو که میذارم پیش مامانم اونم منت میذاره شبا از شدت خستگی کم اوردم یه شب موندم خونه مادرم میگه اینجا نیا بمون شوهرتم نیار شبا بخوابید اینجا.
انقد دلم شکسته
اویل که زایمان کرده بودم شوهرم خودش ابجیاش و بزور میورد کمکم حالا میگه تو بی عرضه بودی.
اصلا خودش نه دستی به بالت میزنه هیچ کار همش من بشور بساب غذا بچه کم اوردم یه نفری انتظارم داره شیرش بدم تا دوسالگی امروز خسته شدم زنگ زدم خواهرش گلایه کردن خواهرش بارها بهش غر زده کمک زنت کن
شوهرم حتی ادم امنی نیست بچه رو بذارم پیشش هر دفعه یه اتفاقی براش میوفته همش سرش تو گوشیه خیلی خستم دلم میخواد بچمو بردارم برم یه جایی ک هیچکس نباشه من میدونم شوهرم درست نمیشه اما دلم میخواد حالشو بگیرم خیلی اذیتم میکنه با این رفتاراش پاک لاغر شدم آبشدم دارم مریض میشم دیگه تمام استخونام بدنم درد میکنه روح روانم خستس