گلم نمیخوام ته دلتو خالی کنم ولی مردا موقع خواستگاری زر زیاد میزنن
از منی بشنو که با کسی ازدواج کردم که کشته مرده ام بود و حاضر بود فقط یک روز از عمرشم که مونده باشه من خانوم خونه اش باشم و بخاطرم سالها جنگید و خواستگاری هیچکس نرفت
پس زیاد روی حرف حساب باز نکن که بعدها همین حرفا میشه خوره ی جونت و همش حرفای قشنگ رو با خودت مرور میکنی
من نرفتم با مادرشوهر ولی دیدم
مثلا بوی غذا بپیچه و اون غذا رو تو پخته باشی میگن وااای غذا پخت یه بشقاب چی بود برا ما نیاوورد اگه بخوای ببری هم از سری بعد میشه وظیفه رو انتظار دارن ازت
یا دیدم مهمون اومده خونه عروس مادرشوهره میاد میشینه پا نمیشه بره دو دقیقه عروس با مهمونش راحت باشه
یا اگه مهمونی برای اونا اومد باید بری پذیرایی عرض سلام اگه نری مادرشوهر هم چیزی نگه مهمونه میگه عروسش چقد بی ادبه
اگه بخوای بری بیرون گردش با شوهرت اگه بفهمن باید اونارو ببری اگه نخوای ببری اونم میشه یه حرف بزرگ
یا یههه وقت خدایی نکرده حرف با شوهرت داشتی صداتون بالا رفت از جیک و پوک زندگیتون خانواده شوهرت باخبر میشه
یا یه وقت مامانت اومد خونت خواستین در رابطه با خودتون حرف بزنین میترسین یه وقت بیاد یهویی حرفاتونو بشنوه
یا اگه خانواده شوهرت مث پدرشوهر یا مادرشوهرت مریض باشه انتظار دارن برن یه سری بزنی
یه چیز بدتری که من دیدم
مادرشوهره خیلییییی عاشق گردش و مسافرت بوده پامیشده تنهایی می‌رفته کارای پدرشوهره میوفتاد گردن عروس
بخوای قبول نکنی میشه بی احترامی
قبول کنی میشی کلفت
هر روز دعوا دعوا
وقت برای زندگی عاشقانه و مستقل نمیمونه
زیاد خرید کنی یه چیزی میشنوی
پارکینگ رو نشوری به حرف دیگه
خیلییییییییییی کم پیدا میشه که مادرشوهرم باشه که کاری به کار عروس نداشته باشه
دست من بود که عمرااااااا نمی‌رفتم
کلا اینجور نیست ادم بگه کدوم خوبه کدوم بد
به انتخاب خود ادم ربط داره و این هم وجود داره که هر تصمیمی بگیری پشیمونی هایی هم داره اینکه کدوم راه رو انتخاب کنی به فاکتور های ذهنی خودت ربط داره که چه چیزهایی برات مهم تره
من مستاجرم و خیلی راضی ام که از خانواده ها مستقل زندگی میکنم با اینکه در فشار و مشکلات مالی هستم
اما اختلافات و دخالت ها خیلی کمتره و هرجوی باشه بین خودم و شوهرم حل میکنیم بدون اینکه به خانواده ها بگیم
و چون تحت فشار مستاجری هستیم همه زورمون رو میزنیم که سریع تر سر و سامون بگیره زندگیمون
اما چندتا از دور وریام با خانواده همسر زندگی میکنن خیلی ناراضی هستن دخالت ها زیاده دعوا و بحث ها به خانواده کشبده میشه و چون نگران جابه جایی نیست پس اندازی هم ندارن و راحت خرج میکنن که این باعث راحتی میشه ولی باعث میشه که ادم امید نداشته باشه که صاحب خونه بشه
و همینطور کسایی که با مادرشوهرن و خوب و خوشن
مستأجری بهتر از خونه مادر شوهر
من از 25 سال زندگی مثلاا مشترکم 15 سالشو تو یه ساختمون با مادرشوهر ودوتا خواهرشوهر ویه جاریم زندگی کردم وبهیچ وجه من الوجوه اجازه نمیدم به دخترم که بخواد اشتباه وسادگی منو تکرار کنه ..اب اینجا نون اینجا ازدواج تو این شرایط از چاله تو چاه افتادنه چرا بهر قیمتی تن به ازدواج میدید اخه والا کتک پدر از نون شوهر که تو خون میزنید ومی خورید باز بهتره خیلی.
من پیش خانواده شوهرم ولی می‌خوام برم مستاجری
دقیقا همین شرایط منه 😔 بخصوص چند مورد آخری
مادر شوهرم میره خونه دختراش یا بچه دخترشو نگه میداره پدر شوهر ول میمونه اینجا من باید غذا بپزم ببرم و رسیدگی کنم😔 اولا دوست داشتم عشق میکردم که بهشون میرسم وقتی دیدم یه جای خودم بهشون نیاز داشتم اما حتی به روشون هم نیاوردن منم دیگه بدم اومد الان هرچقدر تنها بمونه اصلا غذا براش نمی‌برم میگم بزار مادر شوهر بفهمه مسیولیت گردنشه و بمونه خونه
یا چندتا گلدون در خونه ما گذاشتن من کلا کل و گیاه ندارم تو خونم یادمم میره آب بدم ، خودشون خونه نمیمونن بعد بهم تیکه میندازن که تو گلا رو آب ندادی😔
سرویس بهداشتی رو اگه نشورم تا دخترشون میاد به خودشون زحمت نمیدن تمیزش کنن آدم چندشش میشه دیگه
اونقدر اینجا اوضاع در همه ک با تمام نداریمون گفتم الی و بلا مستاجری من دیگه نمی‌مونم بهونمم کردم بی امکاناتی و نداشتن جای کافی برای بچه دوم و .....
