عشقم با تموم این حرفا شما تصمیمتو گرفتی که بری
فقط چندتا نکته بگم بهت
حریم خصوصی نخواهی داشت پس براش حرص نخور.ممکنه مهمونت که اومد مادرشوهرت بیاد خونه شما نزاره خلوت کنید،ممکنه ازت انتظار کمک داشته باشن پس حدود مرز بزار
زندگی بالا پایین داره هر اتفاقی که بیفته چه شما دچار مشکل شین چه اونا دچار مشکل شن مجبورید بهم کمک کنید و زندگی دچار اختلال میشه،ممکنه سر زده و سرنزده بیاد خونتون،حساب خریداتو ممکنه دربیاره،حساب اشغالاتم حتی ممکنه داشته باشه.
حواست باشه هرچقدرم خوب باشه اون مامان تو نیست توام دخترش نیستی پس هر حرف و کدورتی که پیش بیاد تو دلتون میمونه و هرچقدرم خوبی کنید بهم این کینه ته دل رفع نمیشه،اینا دادسرای خوب روزای اول عروسیتن مشکل اصلی وقتیه که بچه دار بشی
انقدر میره میاد تا دوران بعد زایمان که تو شرایط روحی خوبی ام نیستی اعصابت بهم بریزه،نمیگم از سر لجبازی میاد چه بسا بخاطر ذوقش بیاد اما رفت امد زیادش اذیتت میکنه
مامانت نیست که باهاش راحت باشی پس مجبوری گوش بزنگ باشی،از من میشنوی نخواه عروس خوبه بشی حد و مرز بزار که توقع نکنن بزار بگن فلانی عروس بدیه اما هیچوقت تو روشون بی احترامی نکن که مدام چشمتون به هم میفته،سعی کن رودروایسی بزاری کنار خونت شلوغ شد بهم ریخته شد اصلا تلاش نکن وقتی اومد تمیز باشه همه جا،هرجور که هستی راحت باش و خودتو اذیت نکن،
کلید اینام که داشته باشه آماده باش رفتی بیرون بیاد خونتو چک کنه،اولاش همه چی قشنگه،رفته رفته که برا هم تکراری شدین دردسرا بیشتر نمایان میشن..
حالا اینا مشکلات عادی با خانواده شوهر بودنه
که البته حسن هم دارنا،ولی اگر برگردم عقب هیچوقت نمیام اینجا.بااینکه خانواده شوهر من فرشته هستن
شوهرتم کافیه یسال بمونه اونجا دیگه دل نمیکنه،حالا همسر من اصلا مانانی وبچه ننه نیست و بدون من نمیره خونه مادرش اما بازم جدا نمیشه میگه سخت میشه برا هردومون.میگه مردم چی میگن.میترسه از زندگی بیرون
حتی میگم زمین بخریم خونه بخریم میگه با پدرم شریک بخریم تا این حد
حالا جاری دیگه داشته باشی شاید کارت از یه لحاظایی راحت باشه
البته اونم دادسرای خودشو داره
حالا خدا کنه شیشه خرده نداشته باشن بااین چیزا ادم سر میکنه..منفعت و ضرر و تنظیم میکنه و کنار میاد و از قبلشون استفاده میکنه
اما اگر کرم داشته باشن مطمئن باش راه چاره ات فرار از اونجاست