خانواده شوهر من حتی بدتر از این بودن
چه ردزای سختی داشتم
سبزی میخریدم پاک کنم مادر شوهرم می اومد اشغالای سبزی رو نگاه میکرد میگفت پول پسرمو حروم کردی جراچن تا برگ سبزی مونده تو اشغالا
وای حرکات عجیب غریب زیاد داشتن
صبح با تپش قلب بیدار میشدم و شب با اشک میخوابیدم