مامانم امروز زنگ زد گفت رفتم نون بگیرم زنا گفتن یکی از همسایه ها پدرشوهرش خونه میساخته خونه اصلی خودش هم دور نبوده ولی شبا میرفته خونه پسرش بعد عروسشون ناراحت میشه که اینا چرا با سر و وضع خاکی میان خونه ما خوب برن خونه خودشون (خونه خودشون هم تقریبا نیم ساعت راه بوده) مرده هم میگه بعدا فرشا رو میدم قالیشویی ولی زنه چون ناراضی بوده دیگه به پدرشوهر و مادرشوهرش کم محلی میکنه اونا هم میرن زیر گوش پسره گلایه میکنن که زنت به ما محل نمیده و....
مرده هم با لگد میزنه تو شکم زنش خون بالامیاره فعلا نمرده بیمارستان بستریه یه دختر کوچیک شیرخواره هم داره