بابا ما ی سر رفتیم ارایشگاه دخترونه با ابجیم و جاریم و رفیقم سن مونم همه زیر ۲۰ رفتیم یکم بگو بخند کنیم دور بزنیم
بین راه خانواده شوهرم مارو دیدن خواهرش ناراحت نشه چرا منو نبردن زنگ زده کلی اوقات تلخی ...
بابا مگه به زوره اخه هم سن ما ک نیس اون نزدیک ۴۰ سالشه ما هیچ وجه اشتراک نداریم هیچکسم دوس نداره اون بیاد
نمیدونم واقعا شوهرم حرفی نداره مادرش خوب باباش بقیه خواهرا خوب چه شانسیه ازمن ک مدام چپ و راست میرم این خواهره باهام درگیر میشه 😢😢😢
بچها خیلی حرص خوردم عصبی شدم یعنی دارم میلرزم از حرص چیکار کنم کلی مادرشوهر بنده خدامو پرکرده