با دیدن تاپیکت دلم گرفت ... حق دارین خیلی سخته ... زنو مردی که همچین اشتباهی میکنن چرا باید تاوانش رو بچه هاشون بدن... انشاالله خدا خودش هواتو داشته باشه و بهترینها نصیبت بشه
متاسفانه متاسفانه خیلی رک و واقعیتو بگم مادر من کاملا بی دست و پا و به شدت وابسته به نظرات دایی و خاله و مادربزرگ
نمیتونه سر هیچ چیزی تصمیم گیری کنه
هرچی حرص خوردم مامانمو عوض کنم دیدم خودم نابود شدم
گفتم به درک میپذیرمش همینطوری که هس
تا حالا استفاده کردی ازشون؟برای بهزیستی هستن.اگه تا حالا ازشون کمک نخواستی لطفا اقدام کن،آروم آروم راه بهت نشون داده میشه،راه ها برات باز میشن
امیدوارم موفق باشی...از همه محدودیت ها پلی بسازی برای بالا رفتن
حرفتون درسته کاملا اگر گوش شنوایی واسه شنیدن باشه
چند سالتونه؟
مامان بزرگ خوب ندارین که بهش پناه ببرید؟
برام دعا کن
با آبرو ریزی و سر و صدا با هزار حرف ناروا پشت سر همدیگه از هم جداشدن
دیگه آدمی نیست تو اون محل و منطقه ندونه اینا چرا جداشدن سر چی و کجا و چجوری و چرا تا تونستن همو خورد و نابود کردن تو مردم
برام خواستگار که پیدا شده بود تو تحقیقات به پسره از علت طلاق والدینم از رفتار و اخلاق بابا مامانم بهش گفته بودن (منظورم از همون حرفاییه که تو مردم میزدن مردمم یک کلاغ چهل کلاغ)
خلاصه کشیدما کشیدممم
راستش تو محل کار آشنا شدن اینکه دوست بودن یا نه رو نمیدونم چون اصلا عادت نداریم از داداشم اینجور چیزا رو بپرسیم
خودش اومد گفت میخوادش ماهم قبول کردیم ولی سر ی چیزای خیلی کوچیک و پیش پا افتاده گریه میکنه بغض میکنه آدم اصلا راحت نیست باهاش همش ناراحت میشه آدم دور هم جمع میشیم خوش بگذرونیم یهو میبینی گریه اش گرفت کل دورهمی بهم میخوره
همه جوره باهاش کنار اومدیم جهاز گرفتیم خودمون مراسما رو همه رو ب انتخاب خودش برگزار کردیم ولی این رفتاراش تو ذوق میزنه یکم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
59 ثانیه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
