من مشاور مدرسه م بچه ها
امروز معاون یه دختری رو فرستادم پیشم
کلاس چهارم
1 مهر مامانش بر اثر سرطان فوت کرده
3 سال تمام مریض بوده و این بچه هم شاهدش بوده
افغانستانی هم هستن
با وضعیت مالی ضعیف
معاون گفت تاحالا ما خنده اینو مطلقا ندیدیم
همیشه تنها و تو خودشه و پوکر
اومد پیشم دو سه کلمه حرف زد
سریع زد زیر گریه
ک من همیشه خیلی ناراحتم
هیشکی بم اهمیت نمیده
میخوام مامانمو ببینم و ..
گذاشتم گریه کنه
یکوچولو باهاش حرف زدم
ولی اجازه دادم ببشتر اون حرف بزنه و بهش گوش دادم
نقاشی کشیدیم باهم
کار دستی درست کردیم
چندباری خندید ، خاطره تعریف کرد
و بهم گف تو دوست منی:)))
وقتی داشت میرف خونه با لبخند ازم خدافظی کرد
معلم بهداشت با تعجب صدام کرد گف این 4ساله اینجاس ما تاحالا ندیدیم بخنده
چیکارش کردی؟ چیشد ک خندید؟
خلاصه که از ظهر حالم خوبه بابتش🌸😍