شوهر خواهرم ی مشکل برای خواهرم پیش اومده بود خالم میگفت هر دو سه دقیقه ی بار دستشو گرفته و بوسیدتش آخرش آخر سر خالم گفته بود بابا برو اونور بزار دکتر کاری براش انجام بده
من سر زایمان دومم خیلی درد کشیدم شب اول که بستری بودم خواهرم گفت به آقات گفتم برو خونه ما گفته نه میمونم من برم بخوابم خانمم اینجا درد بکشه؟؟ اما گریه نکرد