۳ یا ۴ روز قبل از زایمانم تو یه بیمارستان دیگه بستری بودم چون درد داشتم ولی هر کاری کردن دهانه رحمم باز نشد و از سر دووندنم گفتن سر جنین نسبتا بزرگه نمیتونی طبیعی باید بری سزارین ما هم عوض کردیم بیمارستانو و اون یکی بیمارستان گفت اصلا ربطی نداره و طبیعی بچه رو به دنیا آوردم
مامانم مشکل عصبی داره بخاطر همین وقتی از بیمارستان اولی زدم بیرون گفتم که هنوز وقت زایمانم نیست بخاطر همین مرخصم کردن نگفتم که میرم یه بیمارستان دیگه
اونم پس قاعدتا نمیدونسته که من بیمارستانم تا از احوالم جویا بشه
بچه من به دنیا ک اومد شوهر خالم فوت شد همه رفتن اونجا کسی حال منو حتی خانوادم نپرسید
داشتم از بیمارستان مرخص میشدم خودم زنگ زدم گفتم که دارم میرم و باز با اینکه بچه اولمه و ناشی ام تو بچه داری مامانم حتی تعارف نکرد که بیا من نگهت دارم و من رفتم خونه مادر شوهرم اینا
شوهرم خیلی رو من حساسه اینا رو دید و بهشون گفت که ناراحت شدم ولی اونا اصلاح نکردن این قضیه رو
و بعد زایمانم سیسمونی رو وقتی داشتن میاوردن خونه...